آیدا
وارد اتاق کریم شدم که گفت : این چند روز خیلی نظرم و جلب کردی نظرت چیه یه شب با من باشی
عوضی
کوبیدم رو میزش و با عصبانيت گفتم : حد تو بدون وگرنه بد میبینی
و زدم بیرون
بغضم گرفت
چرا باید باهام اینطور رفتار کنه
تو راه پله امیر و دیدم ولی اهمیت ندادم که دستم و گرفت و گفت : چیشد؟
من : هیچی ول کن
امیر نگاهی به اطراف کرد و دست من و کشوند
من : هو چیکار میکنی ؟ ولم کن
امیر ؛ که نمیگی نه؟
من : نه ولم کن
در اتاقی رو باز کرد و من و هل داد تو و در و پشت سرش بست
دستاشو کرد تو جیبش و گفت : خب؟
من : وقتی میگم نه یعنی نه
امیر: باشه
و دستشو انداخت دور کمرم و من و چسبوند به خودش
با اعصبانیت گفتم : ولم کنننن
امیر : بهتره بگی آیدا چون یجور دیگه برخورد میکنم
من : نه بابا راست میگی چرا من باید به ی......
حرفم و با گذاشتن لباش رو لبام قطع کرد
یعنی من و بوسید ؟
یعنی هنوز داره میبوسه ؟
محکم هلش دادم که تکون نخورد و فقط جدا شد و گفت : خب ؟
من : خیلی خب بابا ولم کن تا بگم
امیر : نه
من : هووفففف بهم پیشنهاد داد امشب باهاش باشم منم اعصابم خورد شد همین حالا ول کن
یهو چنان چشماش قرمز شد و رایان پیشونی اش باد کرد که ترسیدم
امیر : میکشمش
و خواست بره سمت در که ممکن بازو شو گرفتم و گفتم : نه نه نقشه رو خراب نکن بیا اینور
امیر : تو چی میگی ؟ نقشه به درک
من : امیر
امیر : آیدا ساکت شو بسه
من : اگه برات مهمم پس نرو و وایسا
بهم خیره شد و اومد سمتم و محکم بغلم کرد و گفت : هیچکس حق نداره حتی بهت بگه بالا چشما ابرو عه فهمیدی ؟
سر تکون و گفتم : حالا ولم کن مرتیکه
امیر : هه من روانی ام ؟
سرم و تکون دادم که گفت باشه حالا حاضر شو بریم خرید فردا مهمونی
من : پس صبر کن حاضر شم
عوضی
کوبیدم رو میزش و با عصبانيت گفتم : حد تو بدون وگرنه بد میبینی
و زدم بیرون
بغضم گرفت
چرا باید باهام اینطور رفتار کنه
تو راه پله امیر و دیدم ولی اهمیت ندادم که دستم و گرفت و گفت : چیشد؟
من : هیچی ول کن
امیر نگاهی به اطراف کرد و دست من و کشوند
من : هو چیکار میکنی ؟ ولم کن
امیر ؛ که نمیگی نه؟
من : نه ولم کن
در اتاقی رو باز کرد و من و هل داد تو و در و پشت سرش بست
دستاشو کرد تو جیبش و گفت : خب؟
من : وقتی میگم نه یعنی نه
امیر: باشه
و دستشو انداخت دور کمرم و من و چسبوند به خودش
با اعصبانیت گفتم : ولم کنننن
امیر : بهتره بگی آیدا چون یجور دیگه برخورد میکنم
من : نه بابا راست میگی چرا من باید به ی......
حرفم و با گذاشتن لباش رو لبام قطع کرد
یعنی من و بوسید ؟
یعنی هنوز داره میبوسه ؟
محکم هلش دادم که تکون نخورد و فقط جدا شد و گفت : خب ؟
من : خیلی خب بابا ولم کن تا بگم
امیر : نه
من : هووفففف بهم پیشنهاد داد امشب باهاش باشم منم اعصابم خورد شد همین حالا ول کن
یهو چنان چشماش قرمز شد و رایان پیشونی اش باد کرد که ترسیدم
امیر : میکشمش
و خواست بره سمت در که ممکن بازو شو گرفتم و گفتم : نه نه نقشه رو خراب نکن بیا اینور
امیر : تو چی میگی ؟ نقشه به درک
من : امیر
امیر : آیدا ساکت شو بسه
من : اگه برات مهمم پس نرو و وایسا
بهم خیره شد و اومد سمتم و محکم بغلم کرد و گفت : هیچکس حق نداره حتی بهت بگه بالا چشما ابرو عه فهمیدی ؟
سر تکون و گفتم : حالا ولم کن مرتیکه
امیر : هه من روانی ام ؟
سرم و تکون دادم که گفت باشه حالا حاضر شو بریم خرید فردا مهمونی
من : پس صبر کن حاضر شم
۱.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.