عشق بی پایان پارت17

عشق بی پایان پارت17
بعد کمی دلبری کردن براش کارمون تموم شد و دیگه کامل اماده بودیم رفتیم سمت بار و وارد شدیم
مهمونی شروع شده بود و همه داشتن میمودن ک..
~میانا
_بله
~اونجا رو داشته باش اقا جیمز و سوفی
اشک داخل چشمام حلقه زد و لبامو یه میک زدم و بغضمو قورت دادم و گفتم
_فک نمیکردم بیای
فک نمیکردم با این بیای
~چیزی گفتی
_نه با تو نبودم
نگاه جیمز رو متوجه شدم چند ثانیه ای بهم خیرع بودیم ک مایکل سکوتو شکست و لب زد
~مایل ب رقص با من هستی بانو
حتی برای اذیییتش تو اون لحضه حاضر بودم همه کاری کنم
_حتما مستر مایکل
با حس غرور از جام بلند شدم و قدم های سنگینی بر میداشتم
کمی بعد ک رقص شروع شد دیگه چیزی متوجه نشدم ک
وقتی چشمامو باز کردم صدای دکتر و جیمز نزدیک اتاق میشدن و ک هردوشون همزمان وارد شدن
منم خودمو به حالت بی هوشی زدمو چشامو بستم

: اقای محترم این هزارمین باره ک دارین میپرسین بله مطمعن هستیم
فقط دیگ اصلا تا موقعش مشروبات الکلی مصرف نکنه ک برا جفتشون ضرر داره
+چشم خانم دکتر چشم
:فقط این دارو هارو سریعا برامون بیارید
با خودم گفتم
_جفتمون منو کی؟
چشامو باز کردم و دیدم ک واقعا جیمزه با چشمای بق زده بغضمو قورت دادم و طرفم لب زد
+تا کارای ترخیصتو انجام میدم حاضر شو بریم
سری به علامت رضایت تکون دادم و رفتم سروبس بهداشتی هنوز رد ارایش دیشب روی صورتم بود
تو ایینه خودمو دیدم و لب زدم
_رژم چرا پاک شده؟!