ما از حرف هایی که نمی زنیم ,
ما از حرف هایی که نمی زنیم ,
به حرف مى افتیم...
وَ همانقدر که سکوت خفه مان کرده ,
این حرف های دنباله دار هم ,
فاصله بینِ تنفسمان می اندازد...
من با تو حرف دارم ,
و اما همرنگِ سکوت شده ام...
من در تو سکوت می کنم ,
و از حرف هایم می مانم...
من از حرف به حرف ,
و از سکوت به سکوت,
و سکوت به حرف ,
و از حرف به سکوت ,
انقدر در رفت و شد بوده ام ,
که دیگر برایم تشخیصِ حرف هایی که باید می زدم ,
با سکوت هایی که فتح کرده ام ,
ساده نیست...
من بر خرمنی از باروت ,
و کبریتم از اشک هایم خیس...
به حرف مى افتیم...
وَ همانقدر که سکوت خفه مان کرده ,
این حرف های دنباله دار هم ,
فاصله بینِ تنفسمان می اندازد...
من با تو حرف دارم ,
و اما همرنگِ سکوت شده ام...
من در تو سکوت می کنم ,
و از حرف هایم می مانم...
من از حرف به حرف ,
و از سکوت به سکوت,
و سکوت به حرف ,
و از حرف به سکوت ,
انقدر در رفت و شد بوده ام ,
که دیگر برایم تشخیصِ حرف هایی که باید می زدم ,
با سکوت هایی که فتح کرده ام ,
ساده نیست...
من بر خرمنی از باروت ,
و کبریتم از اشک هایم خیس...
۱.۸k
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.