چند روز پیش یه خبری و تو روزنامه ایران صفحه حوادث خوندم ک

چند روز پیش یه خبری و تو روزنامه ایران صفحه حوادث خوندم که خیلی واسم جالب بود و تا نیم ساعت فقط میخندیدم...دوست دارم برای شما دوستان عزیزم هم تعریف کنم...
.
.
این واقعه دریکی ازشهرهای ایران اتفاق افتاده..
این داستان از زبان قاضی این پرونده گفته شده..:
یکیشخصی شب ها خوابش نمیبره و یا به سختی میخوابه و یا کابوس میبینه
پیش خودش میگه چکار کنم چه کار نکنم آخرش تصمیم میگیره بره پیش دعانویس

به دعانویس میگه:مشکل من اینه شبها خواب راحت ندارم چکار کنم؟
اون دعانویس هم بهش میگه چون روح تو در برزخ گیر کرده باید بری غسالخونه تا تو رو مثل مرده ها بشورند تا روحت آرامش پیدا کنه و تو راحت میشی..
این بدبخت هم میره غسالخونه و به غسال میگه : جناب شما منو بشور فکر کنم مرده ام هر چقدر دستمزدت باشه من 2 برابر میدم به خدا من شب ها آرامش ندارم بهم پیشنهاد کردن بیام پیش شما و...
غسال هم که داشته یه مرده ای می شسته بهش میگه باشه تو برو لخت شو رو اون تخته سنگ دراز بکش تا من اینو بشورم بیام..
طرف هم اینکارو میکنه...
غسال که مرده رو شست و کفن پیچش کرد میزاره رو تخته سنگ و میخواد این حاجی و بشوره بهش میگه
تورو خدا بااین لیف منو نشور با این الان مرده شستی برو لیف تمیز بیار پولش و میدم
غسال هم میگه باشه و میره اتاق دیگه تا لیف بیاره
خانواده اون مرحوم میان که عزیزشون و ببرن میبینن که غسال نیست پیش خودشون میگن پس غسال کو؟؟؟

که یهو این آدم بلند میشه دستش و رو بدنش میگیره و میگه غسال رفته لیف بیاره...!!!!
هیچی دیگه یکی از بستگان مرحوم همونجا سکته میکنه و میمیره یکی دیگه میاد فرار کنه سرش میخوره به طاق بالای درب و ضربه مغزی میشه....
الام این پرونده بدست 3تا قاضی داده شده تاحکم بدن اما نمیتونن چون نه غسال مقصر بوده نه اون آدم...
از طرفی فامیل های اون مرحوم سکته کرده و ضربه مغزی شده شکایت کردن اما فعلا پرونده هم مفتوحه اما راه کاری هم پیدا نشده و نمیدونن واسه این پرونده چه حکمی بدن...

نه قتل میتونه باشه
نه شبه قتل
نه حتی مرگ عادی

توش موندن