رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۲۵
سوهی:هوی شما دوتا،اینبار نجات پیدا کردید چون جین زنگ زد،من دارم میرم وای به حالتون اگه اومدم و شکایتی کردن ازتون اونوقت دیگه مرگتون حتمیه،تهیونگم باهام نمیای و پیش این میمونی و حواست بهش باشا ولی بلایی سر همدیگه نیارید
تهیونگ:خودش بزرگه و قویه و میتونه از خودش محافظت کنه من میام
سوهی:و از آخرین باری که به حال خودش گذاشتیمش این شد نتیجش
تهیونگ:ولی....
با نگاه وحشتناکی که بهم انداخت ساکت شدم و دیگه حرفی نزدم،جونگکوک هم که انگار لال شده بود هیچی نمیگفت،سوهی نگاهشو ازم گرفت و رفت
سوهی:از شر این دوتا خلاص شدم و از بیمارستان زدم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت مخفیگاه ویژه حرکت کردم حدود نیم ساعت بعد رسیدم وارد شدم که جین اومد
جین:بلاخره اومدی
سوهی:کجاست
جین:تو اون اتاقه جیمین و شوگا هم اونجان،ولی نمیخوای به جی هوپ بگی؟
سوهی:هروقت موقعش شد خودم بهش میگم
جین:اوکی
سوهی:بعدش دیگه رفتم داخل اتاق وارد که شدم شوگا و جیمین نگاهم کردن:چرا اینطور نگاه میکنی؟
شوگا:چرا اینقدر دیر کردی؟من به خون این تشنم و میخوام قطعه قطعه اش کنم و اصلا صبر ندارم و تو اونجا با خیال راحت نشستی
جیمین:سوهی واقعا دیر کردی،ی نگاه به ساعت انداختی؟
سوهی:شوگا تو کی دیدی من تا حالا با خیال راحت نشستم که الان بخوام بشینم همیشه پشت ی نشستنم ی نقشه ای هست و هیچوقت خیال راحتی نداشتم
بعدا برات توضیح میدم اول بزار به حساب این برسم...
رفتم ی صندلی بردم گذاشتم جلوش:خب حرف بزن ببینم،اسمت چیه؟
خر:توقع نداری جواب بدم دیگه؟
سوهی:اصلا از پررویی خوشم نمیاد
خر:خودت پر رویی و از پررویی خوشت نمیاد یعنی از خودت بدت میاد؟
سوهی:خب نباید انتظاری غیر این از شل مغزی مثل تو داشت،همه چی رو با اون مغز پیش و پا اوفتادت اشتباه برداشت نکن،نزار از زور استفاده کنم که من ی بار تهدید میکنم بار بعد عمل میکنم،اسمت چیه!؟
خر:مثلا میخوای چیکار کنی؟
سوهی:از صدات خیلی چندشم میشه،من موندم اون قاتل چطور تورو با اون قیافه و صدا تحمل کرده
خر:نمیتونی منو تحمل کنی بزار برم
سوهی:خیلی خیالبافی
خر:هرکار کنی و هرچی بگی حتی اگه منو بکشی هیچی از من نمیشنوی
سوهی:میدونی چیه؟من اصلا ازونایی نیستم که خودمو اذیت کنم و علکی اعصابمو بهم بریزم،اروم ریلکس میشینم و با نگاه و حرف طرفو نابود میکنم
خر:منم که میدونم هیچ کاری از دست برنمیاد به صندلی تکیه میدم و آروم میگیرم
سوهی:به همین خیال باش،جیمین گوشی رو بده
جیمین اومد و گوشی رو بهم داد،گوشی رو بدم و فایل مورد نظر رو دراوردم:جیمین،شوگا شما برید بیرون
شوگا:چی میگی تو م....
سوهی:گفتم همین الان!
بدون سر و صدا رفتن منم دکمه شروع ویدیو رو زدم و گوشی رو آروم سمت اون خر فرستادم
ویدیو رو که دید به تعجب و عصبانیت بهم نگاه کرد...!
#اسمان_شب
#BTS
#part:۲۵
سوهی:هوی شما دوتا،اینبار نجات پیدا کردید چون جین زنگ زد،من دارم میرم وای به حالتون اگه اومدم و شکایتی کردن ازتون اونوقت دیگه مرگتون حتمیه،تهیونگم باهام نمیای و پیش این میمونی و حواست بهش باشا ولی بلایی سر همدیگه نیارید
تهیونگ:خودش بزرگه و قویه و میتونه از خودش محافظت کنه من میام
سوهی:و از آخرین باری که به حال خودش گذاشتیمش این شد نتیجش
تهیونگ:ولی....
با نگاه وحشتناکی که بهم انداخت ساکت شدم و دیگه حرفی نزدم،جونگکوک هم که انگار لال شده بود هیچی نمیگفت،سوهی نگاهشو ازم گرفت و رفت
سوهی:از شر این دوتا خلاص شدم و از بیمارستان زدم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت مخفیگاه ویژه حرکت کردم حدود نیم ساعت بعد رسیدم وارد شدم که جین اومد
جین:بلاخره اومدی
سوهی:کجاست
جین:تو اون اتاقه جیمین و شوگا هم اونجان،ولی نمیخوای به جی هوپ بگی؟
سوهی:هروقت موقعش شد خودم بهش میگم
جین:اوکی
سوهی:بعدش دیگه رفتم داخل اتاق وارد که شدم شوگا و جیمین نگاهم کردن:چرا اینطور نگاه میکنی؟
شوگا:چرا اینقدر دیر کردی؟من به خون این تشنم و میخوام قطعه قطعه اش کنم و اصلا صبر ندارم و تو اونجا با خیال راحت نشستی
جیمین:سوهی واقعا دیر کردی،ی نگاه به ساعت انداختی؟
سوهی:شوگا تو کی دیدی من تا حالا با خیال راحت نشستم که الان بخوام بشینم همیشه پشت ی نشستنم ی نقشه ای هست و هیچوقت خیال راحتی نداشتم
بعدا برات توضیح میدم اول بزار به حساب این برسم...
رفتم ی صندلی بردم گذاشتم جلوش:خب حرف بزن ببینم،اسمت چیه؟
خر:توقع نداری جواب بدم دیگه؟
سوهی:اصلا از پررویی خوشم نمیاد
خر:خودت پر رویی و از پررویی خوشت نمیاد یعنی از خودت بدت میاد؟
سوهی:خب نباید انتظاری غیر این از شل مغزی مثل تو داشت،همه چی رو با اون مغز پیش و پا اوفتادت اشتباه برداشت نکن،نزار از زور استفاده کنم که من ی بار تهدید میکنم بار بعد عمل میکنم،اسمت چیه!؟
خر:مثلا میخوای چیکار کنی؟
سوهی:از صدات خیلی چندشم میشه،من موندم اون قاتل چطور تورو با اون قیافه و صدا تحمل کرده
خر:نمیتونی منو تحمل کنی بزار برم
سوهی:خیلی خیالبافی
خر:هرکار کنی و هرچی بگی حتی اگه منو بکشی هیچی از من نمیشنوی
سوهی:میدونی چیه؟من اصلا ازونایی نیستم که خودمو اذیت کنم و علکی اعصابمو بهم بریزم،اروم ریلکس میشینم و با نگاه و حرف طرفو نابود میکنم
خر:منم که میدونم هیچ کاری از دست برنمیاد به صندلی تکیه میدم و آروم میگیرم
سوهی:به همین خیال باش،جیمین گوشی رو بده
جیمین اومد و گوشی رو بهم داد،گوشی رو بدم و فایل مورد نظر رو دراوردم:جیمین،شوگا شما برید بیرون
شوگا:چی میگی تو م....
سوهی:گفتم همین الان!
بدون سر و صدا رفتن منم دکمه شروع ویدیو رو زدم و گوشی رو آروم سمت اون خر فرستادم
ویدیو رو که دید به تعجب و عصبانیت بهم نگاه کرد...!
۴.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.