My wild boy fired

" My wild boy fired "
Part : ۳



تهیونگ نشسته بود پست میز کامپیوترش و گیم بازی میکرد که در اتاقش زده شد و پدرش اومد داخل

# پسرم..باید باهات حرف بزنم
–باشه

باباش اومد نشست روی تخت دقیقا روبه روش

# ببین پسرم من مدارکمو برای ثبت نام بردم و صبح بایذثد بری مدرسه جدیدت ولی قبلش ازت میخوام که با بقیه درگیر نشی...تهیونگ پسرم من واقعا دیگه مدریگسع ای نمیشناسم که نرفته باشی ازت میخوام کاری به کار بقیه نداشته باشی و خوب درس بخونی تا بتونی جای منو بگیری
–مگه شغل تو همین نیست پس چرا من باید به حرفت گوش کنم
# فرق میکنه تو هنوز.....
–من چی..بچه ام..همیشه همینو میگی و میخوای این مزخرفات رو بزور توی مغزم بگنجونی که تو بچه ای یه روزی تو میشی رئیس باندم پس اون یه روز کی میرسه *داد*
# تو به چه جرعتی سر پدرت داد میزنی*داد*
–هه..پدر..پدری که مادرمو کشت *آخرش با داد*
# تو فکر میکنی من اون مادر جن--دتو کشتم..نخیرم معلوم نیست زیر کدوم نره خری جون داده بعد میگی من کشتم*داد*
–راجب مادر من درست صحبت کن..اون تو ودی که هرشب با اون هرzه ها بهش خیانت میکردی وقتی هم از خیانتت باخبر شد کشتیش*اربده*

که با تیر کشیدن گوشش سرشو گرفت بالا بله پدرش بهش سیلی زده بود

# یه بار دیگه ببینم در باره ی مادرت حرف زدی با همین دستای خودم میکشمت

و از اتاق رفت بیرون و درو محکم پشت سرش بست


*صبح روز بعد*


# تهیونگ‌.‌.تهیونگ
–چیه*خیلی سرد*
# من دارم میرم دم در ماشین منتظرته
–.......
# شنیدی
–نه
# ایییش..از دست این پسره*زیر لب*


ویو تهیونگ

با صدای بسته شدن در فهمیدنم گورشو گم کرده امروز باید میرفتم این مدرسه جدید آماده شدم رفتم گفت ماشین دم در منتظرمه خب درست گفته بود ولی برای اینکه حرفشو در بیارم زنگ زدم جونگ کوک و اومد دنبالم از در پشتی عمارت رفتم بیرون و با جونگ کوک رفتیم مدرسه رفتیم داخل کلاس تقریبا همه ی صندلی ها پر بود ردیف آخر دو تا صندلی خالی بود رفتیم نشستیم اونحا همه به ما نگاه میکردن و در گوش هم پچ پچ میکردن که............



ادامه دارد................

لطفا حمایتم کنید ❤️