ماه یخی پارت ۱۰

ماه یخی پارت ۱۰

از دید راوی
دوید سمت چویا وگفت
میکو : سلام چویا ساما ممنون که اومدید
چویا : سلام
اونا یه میز انتخاب کردن و سفارش دادن
بعد از ۱۰ دقیقه حرف زدن
میکو : چویا ساما میشه یه سوال ازتون بپرسم
چویا : چرا که نه بپرس
میکو : میخواستم بدونم دختری هست که تو دوستش داشته باشی
چویا : اره
از دید میکو
وقتی جوابشو شنیدم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که جلوی گریمو بگیرم یه جورایی انگار هم دلم هم خودم شکستیم
به زور یه لبخند مصنویی روی لبم اوردم و پرسیدم
میکو : خب اون دختر خوشانس کیه
چویا جوابی نداد و بعد پرسید
چویا : تو چی کسی هست که دوستش داشته باشی
با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم
میکو : من ..... راستش اره یکی هست که با تمام وجودم دوستش دارم
چویا : خوب چه شکلیه
میکو : راستشو بخوای به نظر من خیلی خوش استایله و قد تقریبا کوتاهی داره موهای زیبا و تقریبا بلندی هم داره و و چشمای ام چشمای ابی به زیبایی دریا داره که وقتی بهشون نگاه میکنم حس میکنم دارم به اوقیانوسی نگاه میکنم که درونش پر از رازه و بیرونش خیلی اروم من حاضرم براش هر کاری بکنم ...
میخوای باهاش اشنا بشی ؟
چویا : چرا که نه
میکو : پس برای فردا بهش میگم بیاد توی یکی از پارکا