Part110

#Part110
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

یاسر به چشمای یاسمن دقیق شد
با چکی که یاسمن زد به صورت خودش سرم رو برگردوندم سمتش
_ چی میگی تو، خاک برسرم تو چه غلطی کردی؟ یاسر تو چیکار کردی؟
یاسر چشماش رو بست و سرش رو به پشتش تکیه داد
_ اینا با کسی شوخی ندارند من این بازی رو شروع کردم خودم هم تا خر خره توش گیر کردم نمیخوام شماها ادامه بدید
پارمیس با عصبانیت پرید وسط حرفش
_ از اول همه پامون تو این گند باز شده، اگه تو تا خر خره توش گیر کردی ماهم گیر کردیم، فقط سام از بقیه تازه تره که اونم میدونم نمیره، همه با همین یاسر حتی اگه تو قاتل شده باشی
یاسر چشماش رو باز کرد و به من نگاه کرد
_ دیدی سام، با چشمای خودت دیدی من چیکار کردم، اگه این کار به نتیجه برسه بی خیال نمیشند، میان دنبالتون، میترسم هیچ کدوم انقدر عمر نکنیم که بتونیم ازاین پول استفاده کنیم، بازم هستی؟
همه چشمشون روی من ثابت مونده بود،
_من هیچ وقت جا نمیزنم، اینو یادت نره!


"شیرین"

یه صداهای ارومی رو میشنیدم انگار یکی داشت صدام میزد
_ شیرینم، شیرین ترین زندگیم، نفسم وجودم، چرا رو زمینی، دلم هزار راه رفت دختر، عزیزم بیدار شو...
صداش تقریباً آشناست ولی انقدر خوابم میاد نمیخوام چشمام رو باز کنم
نفس عمیقی کشیدم، چه بوی خوبی میاد
نفس عمیقی کشیدم و دماغم رو محکم چسبوندم به منشا بو، اه چه صفته
گرمی و نرمی چیزا رو روی پیشونیم حس کردم
_ عزیز دلم شیرینم،بیدار شو...
این کیه تو خونه ی من!