Promise🦢🐾 p²

یونهی « خب خب خب...نظرت چیه ببرمت یکم اطراف رو بگردیم و یه نودل فوری به یاد دبیرستان بخوریم بعد بریم خونه هوم؟
یونجین « آخ آخ گفتی ها اما...من مزاحمت نمیخوام بشم، فوقش میرم خونه برادرم...
یونهی « ای بابا منو داداش جونت نداره دیگه...حاضرم قسم بخورم همین الانشم رابطه منو تو بهتر از تو و داداشته...بیا بریم دختر...
یونجین « حق با اون بود...من خودم خبر نداشتم اما دل تهیونگ رو خیلی شکستم..هم من هم داداش...بعد از اون لایو چند سال پیش که تهیونگ راجب ما برای طرفداراش گفت نتونستم تو روش نگاه کنم( میذارم اون تیکش رو) دیگه رابطمون سرد و بدون اطلاع از همدیگه شد...فقط برای کریسمس و سال نو و گاهی جشن چوسوک میومد خونه اونم شاید دو سه روز و با منم خیلی حرف نمیزد....واقعا دوست دارم واکنش خودشو همگروهیاش وقتی بفهمن قراره من میکاپ آرتیستشون بشم رو بفهمم حیح...
شب در حال برگشت به خونه//
یونهی « عا راستی...فردا فنساین بی تی اسه...چون فردا آخرین روز کنسرت سئوله مطمئنا شلوغه...من نظرم اینه فردا برو فنساین...اینجوری لاقل بهونه نداره ازت دوری کنه
یونجین « چیزی نگفتم و نگاهمو به شیشه ماشین دوختم....حق با اون بود...امتحان این پیشنهاد ضرری نداره که:)


اهم اهم...وضع حمایتا بخواد اینجوری باشه کلا نذارم سنگین تره....آم و لطفا هی برا بالا رفتن کامنتا نگین عالییی بعدیی...لطفا نظرتون رو بگین حیح تنکس...چون اوایل فیکه شرط نمیذارم:)