حتمن شنیدید که تاریخ دوبار تکرار میشه

.
حتمن شنیدید که تاریخ دوبار تکرار میشه:
بار اول تراژدی و بار دوم کمدی!
برای من برعکس بوده:
بار اول کمدی بود و الان تراژدیه واقعن!
حالا در چه موردی؟ عرض میکنم.

یه قانون نانوشته هم هست که میگه هر بار که یه فکری با خودتون میکنید و اعتقاد دارید که درسته، #زندگی تمام توانش رو به کار میگیره که بهتون ثابت کنه که اشتباه میکنید! (حداقل برای من این یه قانون بوده)

گاهی با خودم میگم چه بده که #شهاب درکی از محبتی که بهش داریم نداره! تهش یه لبخنده که اونم از روی آگاهی نیست.
بدتر اینکه بزرگ هم که بشه بازم درکی نخواهد داشت!

یاد بابام افتادم امروز و این همون بخش تراژیک داستانه. تمام محبت ها و مهربونی هاش و حتی گیر دادن ها و اذیت کردن هاش همش از روی محبت بود و خب هیچ درکی نداشتم و احتمالن الان هم ندارم!

و این زندگی به طرز وحشتناکی داره بهم نشون میده که گند زدم! که خیلی از برخوردها و کارایی که کردم اشتباه بوده! که که که... زندگی برای من همینه! سلسله ی تصمیمات اشتباه و تفکرات نادرست! ناراضی و پشیمون نیستم. اما حس میکنم میتونستم توی تصمیماتم بیشتر فکر کنم و بهتر عمل کنم. این جمله رو بعدها بازم به کار خواهم برد (با علم به همه ی این مزخرفات)

پ.ن ۱
ضایع ست بگم دلم برای بابام تنگ شده؟

پ.ن۲
یه دوستی داشتم که کلمه «بابا» رو که میگفتم گریه ش میگرفت و میگفت باشه بعدن حرف میزنیم (حالا درکش میکنم!)

پ.ن۳
بازم دلم بابامو میخاد :(

پ.ن۴
دلم گرفته

پ.ن۵
شده نشخوار یادها کارم
اینچنین خویش را میازارم


#منزوی #shahab_n