پارت³⁶

پارت³⁶

اون اچا بود[خب همتون درست گفتید]

با اعصبانیت رفتم پیشش
کوک:تو اینجا چیکار میکنی ها[داد
اچا:وای کوک دلم برات شده بود کوکی
کوک:به من نگو کوکی
ات:کوک این کیه
اچا:وا تو کی ها توخونه عشق من چیکار میکنی
کوک:گوه نخور[عربده بلندتر]
ات:کوکی این چی میگه
اچا:بزار به عرضه برسونم که کوک منو مال خودش کرده و الانم عاشقمه بهتره گمشی بری
کوک:گوه نخور دختره هرزه برو گمشو بیرون [عربده خیلی خیلی بلند ]

ات ویو
با حرف های که اون دختره میزد قلبم بیشتر از همیشه شکست
من تازه عاشقش شده بودم تازه داشتم بهش اعتماد میکردم ولی چی همش تمام شد برای همیشه
اشکامو از روی صورتم پاک کردم و رفتم روبه‌روی کوک

ات:این بود دوست داشتند ها این بود عاشقتم ها [گریه و داد]
کوک:ا.ت ات او.ن دار.ه دروغ میگه
اچا:نه... کوک من دروغ میگم ها

اچا از موهای ات کشید و بردش به سمت درد

دخترک جیغ میزد و گریه میکرد دیگه هیچ امیدی برای زندگی نداشت
دوتا از افراد اچا جونگکوک رو گرفته بودن و نمیذاشتن بره طرف ات

این بدترین لحظه زندگی دوتاشون بود
دوتاشون اشک می‌ریختن
دخترک قصه ما باعث شد پسرک بخنده گریه کنه احساساتی که سالهاست برای پسرک خاموش بود_________________

خب تا چهارشنبه بعدی خدافظ
خودمم الان میشینم گریه میکنم
بای حمایت کنید اومدم ¹⁴⁰⁰تایی باشم ها ناراحتم نکنید