فیک همسایم بمون

🏩 فیک همسایم بمون🏩
پارت (8)
🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩 🏩
چان :
با صدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم مامان بود جواب دادم :
+بله مامان !
_کجایی ؟
+چرا ؟
_مانشستیم منتظر تو بچه ، کاش حالا بچه بودی !
+کجا نشستین ؟
_سر میز !
+واسه چی؟
_سر میز میان چیکار ؟ نه سره میزه میان چیکار ؟ میان برا خیریه حتما پول جمع کنن نه ؟
خندیدم و گفتم:
+اومدم اینقد حرص نخور مامانی !
_چیش !
+بای 🤗
_چچچچچچچچچچچچااااااااااااااااانننننننننننننننننسیییییییییییییییییییووووووووووووووللللللللللللل!
خندیدم و قعط کردم 🙀
لباسامو پو شیدمو رفتم خونه از در پشتی اتاقم امدم سر میز همه نشسته بودن سلام کردمو مامانم یه چش غوره بهم رفت 😂
منم شروع کردم به خوردن 😕 بعد تموم شدن غذا پاشدم برم مامانم دستمو گرفت گفت بشین منم نشستن و داشتم در و دیوار و نگاه میکردم 🙀
بعد جیمانجی (😂 ) پاشد و گفت :
_ خدافظ خاله جونم 😊
با همه خدافظی کرد مامانم بم اشاره کرد برسونمس منم اخم کردم و یه نیشگون از بازوم گرفت و منم پاشدم یه تشکر کردم و سوار ماشین شدم داشت با اسکیت میرفت مدرسه یه پوزخندی زدم و رفتم کنارش و یه نگاهی بهم کرد و بعد بی محلی کرد ولی من دوبار بوق زدم و گفتم :
+سوار شو !
به راحش ادامه داد منم رفتم جلوتر و گفتم :
+بخاطره احترام خاله و مامانم امدم هااا 😾
_هع تو احترامم حالیته آیا ؟
+میام فکتو میارم پایین هااا !!
............
💖 :بچه ها دوباره دختر رو عوض کردم ببخشید بای تا بعد 🤗