🎀💕•عشق لجباز•💕🎀

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_56


#طاها
کنار رها دراز کشیده بودم و صورتشو نوازش میکردم دستمو کشیدم رو لباش و خودمو بهش نزدیک کردم
فاصلمون خیلی کم بود و اومدم لبامو بزارم رو لباش که جیغ فریال باعث شد رها خودشو بکش عقب
رها:هیییییی
طاها:عی بابا شانس نداریم که فریال خانم میزارمشون تو خماری🤦🏻‍♂️
رها:پاشو ببینیم چش شد باز
طاها:پووووف باشه بابا
با رها رفتیم اتاق شکیب و فریال ببینیم چی شده
دیدی شکیب داره حرف میزنه
شکیب:فریال یه لحظه به من گوش کن بیین مطمئن باش بین ما هیچ وقت جدایی نمی افته همین پیشت میمونم میام خاستگاریت ازدواج میکردیم
فریال :شکیب ولم کن چطور تونستی با من این کارو کنی
شکیب:فریال بخدا حواسم پرت شد نتونستم کنترلش کنم....
یهو نگاش افتاد به ما که خیره شده بودیم بهشون
هممون زدیم زیر خنده
طاها:چتونه شماها
فریال:یعنی چی چیشده حالا من با این بچه چکار کنم
نازی:عشقشو ببر لذتش ببر یعنی چی نعمت خداست!:)
شکیب:راس میگه دیگه بچه خیلی گوگوری مگوریه
شماها یچیز بهش بگین می‌خواد بچمو سقط کنه

رها:غلط میکنه بابا فریال چطور دلت میاد بچته
فریال زد زیر گریه
شکیب:بابا چرا گریه میکنی دورت بگردم
فریال:جواب مامان بابامو چی بدم😭😭😭
شکیب:من درستش میکنم تو فقط بخند
فریال:به چی بخندم اخه😢
شکیب:به بچمون به من به زندگیمون که قراره چقد خوب بشه
فریال خندید دستشو گذاشت رو شکمش
شکیب شکم فریال بوسید و رها بغض کرده بود
طاها:چیه توام دلت بچه خاست🥺
رها:طاها میزنم تو دهنتا😠😂

ادامه دارد ... •📕❤•