فیکبیتیاس

#فیک_بی_تی_اس
#کوک
اسم: #بازی_مرگ
پارت #یازدهم



گیسو:خب عزیزم اسمت چیه؟
سوآه:سوآه گلم
گیسو:سوآه جون ماریا ازت چندتا سوال میپرسه توهم درست جوابشو بده
سوآه:باشه عزیزم
گیسو:ممنونم
خب ماریا شروع کن


ماریا:خواب های عجیب میبینی؟
سوآه:آره
گیسو:توصیح بده سوآه
سوآه:پسری که داره میمیره و من رو صدا میزنه
ماریا:شده شبا بدون دلیل بیدار بشی؟
سواه:آره.....
وقتی هم بیدار میشم احساس میکنم یکی داره نگام میکنه
ماریا:میتونی لباست رو در بیاری؟
سوآه:این برای چی؟

گیسو: تا ماریا خواست حرف بزنه
گفتم: سوآه رو بدنت باید یه نشونه باشه

سوآه:نشونه چی؟
گیسو: یه گل
سوآه:اتفاقا یه چیزی شبیه به گل روی بدنم هست
بازوم...
پدرم گفته خودش برام تتو زده تا هروقت گم شدم بفهمه کجا هستم
ماریا:نشون بده
سوآه:باش
گیسو:ماریا ببین همین گلی که باید هست؟
ماریا:آره همون گلع
خب پدرت دیگه چیا بهت گفته؟
سوآه:خب درمورد این گل گفته........
این گل یه نشونه هستش برای یه دنیای دیگه
هر کسی این نشونه رو ببینه بهت نزدیک نمیشه
و گفت از خیلی چیزا در امان هستم
و قبل از مرگم حتما باید یکی رو درمان کنم
ماریا:تاحالا شده جای این گل بسوزه؟
سوآه:آره بعضی وقتا
ماریا:حتما شده خونه خودت رو چه عمدی یا هرجور دیگه ای خورده باشی؟
سوآه:آره
ماریا:چه مزه ای داشت؟
سوآه:خب....
مزه شیرینی داشت؛
ماریا:به دکتر یا هرکسی خبر دادی؟
سواه:نه
ماریا:چیزای غیر عادی از خودت دیدی؟
سوآه:یه چیزایی خب؛
مثلا میخواستم آب بخورم لیوان توی دستم شکست لیوان خیلی محکم بودش
ولی دستم زخم نشد
میخواستم برم به خرید ولی با یکی دعوام شد خیلی غیر ارادی زدمش
و......
ماریا:نمیخواد بگی بقیه رو
میرم به کوک بگم بیادش

گیسو:وقتی ماریا رفت سوآه رو کرد بهم و......

سوآه:گیسو این دختره مشکل روانی داره؟
گیسو:کوک داداشم رو دوست داره
سواه:همون موجود عجیبه
گیسو:آره
سوآه:عشقم عجب چیزیه هاااا
گیسو:آره عزیزم....
ولی تو همونی هستی که برای درمان کوک داداشم امدی پس باید شر ماریا رو کم کنی
سوآه:یعنی چی؟
کوک دوستش نداره؟
گیسو:خیلی اتفاق افتاده برای خانواده ما که همش به دست این دختر بوده
کوک از ماریا بدش میاد
سوآه:خب پس کارم راحت تر شد
گیسو:آره
داداشمو اینجوری نگاش نکن
خیلی مهربونه ولی نباید رو عصابش راه رفتش





نت نداشتم جیگر
معذرت