خدایی اینم تولد نشد

خدایی اینم تولد نشد😒 😒 😒 😒
از صب تا حالا ک داشتم مث خر (دور از جون البته)کار میکردم و خونه رو تمیز میکردم
بعدم ک ۴۰،۵۰ نفر(اعم از رفقا و فک فامیل) ریختن سرمون حرفم ک میزنی مادر عزیز تر از جان یجوری نگات میکنه ک مجبوری شلوارتو عوض کنی
نیم ساعته اومدن هی کیک کیک میکنن(البته دور از انتظارم نیس تا کادو ندن کوفتم نمیدم بهشون) کادو ها رو گذاشتن رو میز منم یجوری کادو هارو نگا کردم انگار نمیدونستم چند تا قابلامه و ماهیتابه پشت اون کاغذ کادو ها دارن چشمک میزنن البته به من نه هااااا به مامان گرامی
کادو ها رو باز کردم ک دختر عموجان پا برهنه اومد وسط ذوق کردنمو گف تا کیک ندی کادو بی کادو
خو کسیم ک با کادو های من شوخی کنه با من طرفه مث همیشه افتادیم به جون
بعد کلی جنگ و جدل رفتم سراغ کادو هام ک کاش دستم از سه ناحیه میشکست و همچین غلطی نمی کردم
کادو ها عبارتند از
زن عمو ماهیتابه😭
عمه وسطی لیوان😭 😭
خاله از این قابلامه گنده ها😭 😭 😭
زن دایی ظرف پیرکس😭 😭 😭 😭 😭
من نمیدونم تولد منه یا مامانم
تازه رفیق خرمم برام لباس پرسپولیییسووو اورده که همونجا کوبوندم تو سرش گاگول مثلا میخاس حرص منو دربیاره (البته حق داشتاااا واسه تولدش براش لنگ برده بودم😂 )
دختر عمو جان هم برام البوم تتلو و جاستین و رایت کرده بود😒
پای چشمش یه کوچولو کبوده ولی زیاد مهم نی😂
الانم قهرم اومدم پای گوشیم😒
حوصلم سر رف
توی کامنت بگید چطوری حالشونو بگیرم😏
مخصوصا حال دختر عمو جان😏 😏