بابایی

بابایی


(بچها حرفهای سوجین بچگونست)

ویو جین:


هوف اعصابم خورد بود خیلی باهاش بد رفتار کردم بدجوری هم هلش دادم، داشتم دیوونه میشدم که بلند شدم رفتم دم در اتاقش و در باز کردم رفتم تو که دیدم بدجوری داره گریه می‌کنه خیلی ترسیدم رفتم پیشش نشستم گرفتمش تو بغلم

-چیشده فندوقم چرا داری گریه می‌کنی
& چون شما دیگه نمیخوایم بابای من باشد(گریه)
-هششش آروم باش قربونت برم مگه میشه من نخوام بابای تو باشم همچین چیزی امکان نداره
& آخه خودتون گفتین
-من عصبی بودم یه چیزی گفتم ببخشید
&یعنی دیگه نمیرین
-کجا عزیزم
&بابای یه دختر دیگه بشین
- آخه من کجا میتونم بهتر از تو پیدا کنم فرشته ی من معلومه که نه
&واقعا
-اره عزیزم
&قول میدین
- قول میدم
&مرسی(بغلش می‌کنه)
- آخ فدات شم من(محکم بغلش می‌کنه و دستشو می‌زاره رو کمرش )
&آیی(داد میزنی و سریع ازش جدا میشه)
-چیشد
&کمرم درد می‌کنه(اشک و بغض)
-چرا فدات شم
&شاید به خاطر اینه که خوردم به میز
-ای وای برگرد ببینم
&(برمیگرده)
-(آروم لباسشو میده بالا) خاک به سرم خیلی بد زخمی شده
&خیلی درد دارم(داد و گریه)
- جونم جونم آروم باش بابایی ببخشید همش تقصیر کنه بیا بغل بابایی بریم پانسمان کنم کمرت رو
&(می‌ره تو بغلش) خیلی قرارع دردم بگیره ؟
-یه کوچولو خوب بشین اینجا وایسا الان می‌خوام بتادین بزنم
&نه بابا تروخدا نزن(گریه)
-چیشد فدات شم منو نگاه کن
&(برمیگرده سمتش)
-چیشدی
&میترسم
-چیزی برای ترسیدن نیست الان زودی تموم میشه باشه؟
&قول ؟
-قول
& باشه (برمیگرده تا جین بتونه کارشون انجام بده )
- خوب شروع میکنم
&آیی(جیغ میزنه)
-هشش وایسا اینم ببندم خوب تموم شد
&خیلی درد داشت(ضعیف و بی حال به خاطر گریه زیاد و میوفته تو بغل جین)
-تموم شد دیگه الان زودی خوب میشه
&باشه
-سوجین
&بله
-بابایی رو می‌بخشی همش تقصیر من بود که اینطوری شدی
&اشکالی ندارد بابا از عمد نکردی
-قول میدم دیگه هیچ وقت اینکارو نکنم
&منم قول میدم از این به بعد دختر خوبی باشم
-تو همیشه دختر خوبی هستی عزیزم فقط یه کمی دلت برای مامان تنگ شده مگه نه
&اوهم
-خیلی خوب اینجا خیلی خفست باند شو بریم بیرون
&باشه(از بغلش میاد بیرون و می‌رن بیرون)