part 30

#part_30
#فریال
شکیب بهم زنگ زد گفت برم خونه مبین کارم داره
وقتی رسیدم طاها و مبین نشسته بودن هر کدوم کلشون تو گوشیشون بود
فریال-سلام
شکیب-سلام خوبی
فریال-مرسی تو خوبی
شکیب-مرسی بیا بشین که با بحران بزرگی مواجه شدیم
فریال-چی شده؟
شکیب-دو عدد عاشق داریم اینجا فریال-کییی؟این دوتا؟؟؟؟😐
شکیب-میدونم عجیبه ولی انگار اینام بالاخره آدم شدن
فریال-حالا عاشق کی شدن....وایسید مبین که تابلوعه نازی ولی طاها عاشق کی شده؟
شکیب-حتی به مختم نمیرسه😂
فریال-فقط نگو رها که الان میرم خودمو با دستمال توالت دار میزنم
مبین-دستمال تموم شده برو از تو کمد بردار
فریال-نهههههه
طاها-ارهههه
فریال-نههههههههه
مبین-ارههههههههه
فریال-نههههههههههههه
شکیب-مرگگگگگگگگگگ
فریال-چتهههههه
شکیب-بابا این دوتا کصخل بالاخره ادم شدن چشمشون به یه دختر افتاده دیگه
فریال-دختر؟
شکیب-خو مبین فقط دختر
طاها-عاشق نشدم نشدم تهش عاشق کی شدم😐
مبین-تو چیت شبیه آدماست که عاشق شدنت شبیه آدما باشه
طاها-تو که از من وضعت بدتره دختره رو چند سال پیش ول کردی بعد الان اومدی میگی عاشقشی؟
مبین-راس میگی اصلا نظرت چیه به جای این همه درد عشق کشیدن که تهشم هر دوتاشون محل خر بهمون نمیدن همین الان
بیخیال شیم بریم سراغ همون دختر بازیمون؟
طاها-تو عمرت یه حرف درست زده باشی همینه پاشو بریم
هر دوتاشون بلند شدن
فریال-کجا؟
طاها-دختر بازی
شکیب-یعنی خاک نزاشتن حداقل یه روز از عاشق شدنشون بگذره😐💔
#شکلات_تلخ
دلم نیومد نزارم براتون چقدر من مهربونم😔😂