به یاد تو و علاقه ی همیشگی ات به جمع کردن سنگ ها، هفت سنگ
به یاد تو و علاقه ی همیشگی ات به جمع کردن سنگ ها، هفت سنگ را روی هم می چینم. شاید شبیه همان بازی دوران کودکی اما این بار می خواهم سنگ ها روی هم بمانند. سنگ فیروزه را می گذارم از همه بالاتر. می دانم هنوز هم به همه ی رنگ ها ترجیحش می دهی. بعد از آن نوبت عقیق است. عقیق سبز یمنی. مانند انگشتر قدیمی مادربزرگ، همان که همیشه دوست داشتی شبیه اش را داشته باشی. عقیق سرخ مربع شکل، سنگ بعدی است. آنکه رویش نوشته است یا لطیف. بعدی کهربا است. کهربایی زیبا و به شکل یک گردنبند. الماس و یاقوت که می دانی ندارم اما به جایش سنگی که کمتر دیده ای را پیدا کرده ام، یشم سبز. سنگ زرد بعدی شرف شمس است. گرد و درخشان. لاجورد را گذاشته ام آخر، برای رنگ بی نظیر و با وقارش. می دانی شاید منصفانه نباشد اما با این زیبایی خیره کننده، این ها هم نامشان سنگ است. مثل سنگ های رودخانه یا سنگ های کوچه، سنگ های خیابان. سخت است چیدن و نگاه داشتن یکجای این همه زیبایی. یا شاید دلیلش نبودن توست که هیچ سنگی روی سنگ بند نمی شود. بیا و شیشه ی دلم را به سنگ نگاهت نشکن...
۳.۶k
۲۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.