×قسمت پنج×پارت چهار
×قسمت پنج×پارت چهار
_ایمانتوزیادزیادعوضی هسی
_ممنون
خواست بستنیو بندازه توسطل اشغال که خونسرد گفتم:نترس بابا..دهنی نیس
از حرص دندوناشو به هم فشرد و محکم قدمبرداشت و کفشاشو به زمین کوبوند و اومد کنارم نشست...یه گاز دیگه به بستنیش زد و به روبرو خیره شد..با طلبکاری پرسیدم:بعدشم..برفرض که دهنی بود...چرا نخوردیش؟!
_چون دهنی بود
_اهان..قانع شدم.منطقی بود
_باشه
_ولی نه خب.با اینحال که دهنی ام بود باید میخوردیش..
_دفعه بعدی میخورمش
_چیو؟!
_بستنیو نفهم..بستنیو
_ممنون
_خواهش میکنم
داشت خیلی خونسرد به بستنیش گازمیزد ومنو کلافه میکرد....تهش نتونستم طاغت بیارم و یه خیلی سریع و ناگهانی به بستنیش گاز زدم
یکم هنگ موند و تهش محکم روی شونم کوبوند..دهنم کج و کوله شد و اخ و اوخم رفت بالا
_ایمان خیلی..خیلی...خیلی خرررررری
_من خر نیسم
_پس چی؟!
_خرمنه
_باشه بابا
_خب حالا بخورش
_چیو؟!
بستنیو نفهم...بستنیو
از اینکه جواب خودشو بهش پس دادم حرصی شد و گفت:واسه چی اونوقت؟!
_چون یه دیقه پیش گفتی دفعه بعدی دهنی منو میخوری..یالا بخورش
با اکراهبهبستنی نگاه کرد و با اکراه وصد البته زورکی بهش گاز زد...با شیفتگی بهش خیره شدم و عکس العملاشو در نظر گرفتم..وقتی دهنش خالی شد گفتم:چطور بود؟؟
_چی؟؟
_بستنی نفهم..بستنی
خندم گرفته بود..دیگهداشت از کارام اتیش میگرفت ومنم لذت میبردم..گفت:زیادمبد نبود
منم بلافاصله یه گاز دیگه به بستنی زدم که باز صداش در اومد و خواست که منو بزنه ولی جاخالی دادم..اونم از لج من سریع بستنیو خورد..تند تند داشت بهش گاز میزد که من نخورم..به نونش رسیده بود که از دسش قاپیدم و انداختم بالا..گله کرد:عه ایمان..من خیلی کمتر از تو خوردم..تازشم..انقد که حرصمدادی هر یه گازی که میخوردم پشتش بیشتر جوش میخوردم
_خو یه شرط داره یدونه دیگه واست بخرم
_بفرما
_باهممیخوریم
_لازم نکرده...میرم خودم یدونه با پولای خودممیخرم
_لازم نکرده دستتو جیبت کنی
_جناب محترم من جیب ندارم.کیف دارم
_خب حالا.همون..بمون تا بخرمبیامباهم بخوریم
کلمه باهمو خیلی روش تاکید کردم..داشتم میرفتم سمت دکه که گفت:اهکی...فککردی جناب..هرکی زودتر خریدش
بعدمدوید سمت دکه..میخواست باز کلک کتخریدنو پیاده کنم...منم سریع دویدم و توی راه جیبامو چک کردم که یه موقع باز پولامو جا نزاشته باشم..ازش جلو زدم وسریع یدونه نون برداشتم و از دستگاه روش بستنی ریختم..فروشندش با دهن باز بهموننگاه میکردوقطعا تاسف میخورد
بستنی قناصمو جلوی فرشته تکون تکون دادم و وقتی پول بستنی رو حساب کردمرفتم سمت فرشته..پوست لبشو کند و پشت سرماومد سمت نیمکت و نشست کنارم.نخواستم اذیتش کنم..بستنیو دادم دستشو و گفتم:خودت تنهایی بخور
اونم ازدستم گرفتش..ولی نخورد..یکم که گذشت اوردش جلوی دهنم و گفت:دوتایی بیشتر حال میده
منم که پررو..نه گذاشتم نه برداشتم یه گاز بزرگ بهش زدم..اونم با خنده یه گاز دیگه بهش زد و همینجوری تا اخرشو خوردیم..ولی حقی که اونجوری بستنی خوردن تنهایی اصلا نمیچسبید..دوتاییش بیشتر حال میده
_ایمانتوزیادزیادعوضی هسی
_ممنون
خواست بستنیو بندازه توسطل اشغال که خونسرد گفتم:نترس بابا..دهنی نیس
از حرص دندوناشو به هم فشرد و محکم قدمبرداشت و کفشاشو به زمین کوبوند و اومد کنارم نشست...یه گاز دیگه به بستنیش زد و به روبرو خیره شد..با طلبکاری پرسیدم:بعدشم..برفرض که دهنی بود...چرا نخوردیش؟!
_چون دهنی بود
_اهان..قانع شدم.منطقی بود
_باشه
_ولی نه خب.با اینحال که دهنی ام بود باید میخوردیش..
_دفعه بعدی میخورمش
_چیو؟!
_بستنیو نفهم..بستنیو
_ممنون
_خواهش میکنم
داشت خیلی خونسرد به بستنیش گازمیزد ومنو کلافه میکرد....تهش نتونستم طاغت بیارم و یه خیلی سریع و ناگهانی به بستنیش گاز زدم
یکم هنگ موند و تهش محکم روی شونم کوبوند..دهنم کج و کوله شد و اخ و اوخم رفت بالا
_ایمان خیلی..خیلی...خیلی خرررررری
_من خر نیسم
_پس چی؟!
_خرمنه
_باشه بابا
_خب حالا بخورش
_چیو؟!
بستنیو نفهم...بستنیو
از اینکه جواب خودشو بهش پس دادم حرصی شد و گفت:واسه چی اونوقت؟!
_چون یه دیقه پیش گفتی دفعه بعدی دهنی منو میخوری..یالا بخورش
با اکراهبهبستنی نگاه کرد و با اکراه وصد البته زورکی بهش گاز زد...با شیفتگی بهش خیره شدم و عکس العملاشو در نظر گرفتم..وقتی دهنش خالی شد گفتم:چطور بود؟؟
_چی؟؟
_بستنی نفهم..بستنی
خندم گرفته بود..دیگهداشت از کارام اتیش میگرفت ومنم لذت میبردم..گفت:زیادمبد نبود
منم بلافاصله یه گاز دیگه به بستنی زدم که باز صداش در اومد و خواست که منو بزنه ولی جاخالی دادم..اونم از لج من سریع بستنیو خورد..تند تند داشت بهش گاز میزد که من نخورم..به نونش رسیده بود که از دسش قاپیدم و انداختم بالا..گله کرد:عه ایمان..من خیلی کمتر از تو خوردم..تازشم..انقد که حرصمدادی هر یه گازی که میخوردم پشتش بیشتر جوش میخوردم
_خو یه شرط داره یدونه دیگه واست بخرم
_بفرما
_باهممیخوریم
_لازم نکرده...میرم خودم یدونه با پولای خودممیخرم
_لازم نکرده دستتو جیبت کنی
_جناب محترم من جیب ندارم.کیف دارم
_خب حالا.همون..بمون تا بخرمبیامباهم بخوریم
کلمه باهمو خیلی روش تاکید کردم..داشتم میرفتم سمت دکه که گفت:اهکی...فککردی جناب..هرکی زودتر خریدش
بعدمدوید سمت دکه..میخواست باز کلک کتخریدنو پیاده کنم...منم سریع دویدم و توی راه جیبامو چک کردم که یه موقع باز پولامو جا نزاشته باشم..ازش جلو زدم وسریع یدونه نون برداشتم و از دستگاه روش بستنی ریختم..فروشندش با دهن باز بهموننگاه میکردوقطعا تاسف میخورد
بستنی قناصمو جلوی فرشته تکون تکون دادم و وقتی پول بستنی رو حساب کردمرفتم سمت فرشته..پوست لبشو کند و پشت سرماومد سمت نیمکت و نشست کنارم.نخواستم اذیتش کنم..بستنیو دادم دستشو و گفتم:خودت تنهایی بخور
اونم ازدستم گرفتش..ولی نخورد..یکم که گذشت اوردش جلوی دهنم و گفت:دوتایی بیشتر حال میده
منم که پررو..نه گذاشتم نه برداشتم یه گاز بزرگ بهش زدم..اونم با خنده یه گاز دیگه بهش زد و همینجوری تا اخرشو خوردیم..ولی حقی که اونجوری بستنی خوردن تنهایی اصلا نمیچسبید..دوتاییش بیشتر حال میده
۱.۷k
۰۷ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.