قسمت10:
قسمت10:
-اون دختری که کنار سوکی ایستاده کیه؟
-اسمش نگینه ،هموطن خودته ،دختر سفیر ایران تو کره است از اون خر پولاست،مثلا زوج عکسی کیون چان من که ازش خوشم نمیاد دختر کنه ایه همش خودش رو به کیون چان نزدیک میکنه
-اون چی اونم از این دختره خوشش میاد؟
-نه بابا اصلا مگه نمی بینی همش سعی میکنه ازش دور وایسته
بهشون نگاه کردم نگین خودش رو به سوکی نزدیک تر میکرد و سوکی بیشتر ازش فاصله میگرفت از دیدن این رفتار خندم گرفت ،همون لحظه نگاه سوکی به من افتاد ،نمی دونم چرا ولی برای چند لحظه نتونستم ازش چشم بگیرم اونم همینطور اما بعد دوباره رفتارش سرد شدو به عکاس که بهش میگفت به لنز دوربین نگاه کنه ،چشم دوخت .
بعد از اینکه کلی ازشون عکس گرفتن که به نظرم خیلیاش اضافی بود ، وقت رفتن شد سوکی جلو میرفت و منم پشتش یکی محکم به من تنه زد و از کنارم رد شد، شونم خیلی درد گرفت با دست ماساژش دادم ، کار نگین بود با سرعت رد شد و خودش رو به سوکی رسوند
-امروز کاری نداری میدونم ، پدرم میخواد تو رو ببینه ، میای مگه نه؟
-نه
خیلی قاطع جوابش رو داد، خوشم اومد خیلی جدی دستای نگین رو از دور بازوش باز کرد بعدم هردو بی تفاوت از کنارش رد شدیم.دوباره تو ماشین سوکی هدفوناش رو رو گوشش گذاشت و چشماش رو بست موقعی که رسیدیم دم آپارتمانش حتی به خودش زحمت نداد در رو ببنده خودم پیاده شدم و در رو بستم موقعی که میخواستم دوباره سوار شم صدای کسی رو که شنیدم که بلند گفت سلام به بهترین برادر دنیا این رو به لاتین گفت بعد هم از کنارم رد شد و خودش رو پرت کرد تو بغل سوکی این پسره دیگه کیه چه تیپ ضایعی داره کنجکاو شدم ببینم کیه راننده همون طور آروم نشسته بود و چیزی نگفت
-پاریس بدون من خوش گذشت عالییییییییییییی بود وررررررررری گووووووووووود
بعد هردو بلند زدن زیر خنده اینا چشونه چهره سوکی از وقتی این پسر مو فشن رو دید ،کلی تغییر کرد خیلی خوشحال به نظر میرسید حتما دوستشه ،چه میدونم میخواستم سوار شم که دوباره برگشتم
-برادر این دختره کیه ؟
-این آجوما ؟ نمی دونم مثلا یه مدیر برنامه که موقتا یه جای جوسو اومده
پسره اومد روبه روی من ایستاد
-به خاطر من ببخشیدش این برادر من یه خورده گند اخلاقه من بجاش عذر خواهی میکنم ،افتخار آشنایی با کی رو دارم؟
یاد این فیلمای آمریکایی افتادم ،آقای مو فشن که اسمش رو نمی دونستم مثل فرانسوی ها بهم ادای احترام کرد و دستش رو به طرفم دراز کرد منم هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم ، پسره تعجب کرد و سوکی یه لبخند خیلی خوشکل زد که باز دوباره مثل چند لحظه پیش بهش خیره شدم ،من چم شده بود؟
-برادر نکنه مدیر برنامه ناشنواست
-نگار مسلمونه
این اولین باری بود که من رو به اسم صدا می زد چقدر قشنگ اسمم رو تلفظ کرد ،چرا من امروز اینطوری شدم،آقای موفشن بعد شنیدن این حرف یکم عقب تر رفت
-من رو ببخشید نمی دونستم
-عیبی نداره
-بیا بریم بالا اون هم باید بره دنبال کاراش
به دنبال این حرف پسره ازم خداحافظی کرد وبا سوکی رفتن تو آپارتمان.
از امروز رسما فیلمبرداری تبلیغ جدید سوکی تو چین اغاز میشه،محل فیلمبرداری خیلی شلوغ بود یکی میرفت یکی می اومد یه عده مردم هم برای تماشا اومده بودن ما تو یه نمای باز بودیم تو تجاری ترین خیابون چین بودیم ، سوکی داشت فیلمنامه رو میخوند آخه مگه تبلیغ هم فیلنامه داره .فیلمبرداری تا بعد از ظهر طول کشید بقیه اش برای روزای بعد موند ما زودتر از بقیه به سمت هتل حرکت کردیم سوکی و بقیه با هم رفتن به سمت کافی شاپ و فقط من باهاشون نرفتم خیلی خسته بودم رفتم طرف اسانسور تا برم تو اتاق خودم در آسانسور باز شد داخل آسانسور 11 تا پسر ایستاده بودن به عبارتی دیگه همون اکسو داخل آسانسور بودن که همشون هم از خنده سرخ شده بودن ، اونا هم مثل من از دیدن من اینجا تعجب کردن
-تو
این رو همشون به جز کریس گفتن
-شما هنوز برنگشتید کره
همشون با هم گفتن نخیر از این کارشون خندم گرفت البته بازم کریس ساکت بود و اخم غلیظ رو پیشونیش داشت اینکه همین الان داشت می خندید
-میخواید همون تو وایستید
-بله
اینا احتمالا دارن تمرین همخوانی میکنن
-اومدیم آسانسور سواری تو هم بیا باحاله
این رو چانی گفت
نتونستم جلوی خندم رو بگیرم ،به ترتیب کای ،سوهو خارج شدن و به زور بقیه رو هم بیرون کشیدن
-دیگه بسه بیاید بریم دیرمون میشه
اخراز همه کریس بیرون اومد دوباره یه نگاه ترسناک بهم انداخت رفت این دیگه چشه.
امروز روز سومیه که ما اینجاییم و هنوز بخش کوچیکی از فیلمبرداری مونده موقع برگشتن جلوی در دوباره با اکسو برخورد کردیم همشون به جز کریس دست تکون دادن اما کریس یه نگاه خنثی ای داشت اخم نکرده بود انگار فهمید که حرف من راست بوده.آخر شب بود که با کابوسی که دیدم از خواب بیدار شدم خواب دیدم حال مامان خوش نیست نگرانش شدم گوشی رو برداشتم ک
-اون دختری که کنار سوکی ایستاده کیه؟
-اسمش نگینه ،هموطن خودته ،دختر سفیر ایران تو کره است از اون خر پولاست،مثلا زوج عکسی کیون چان من که ازش خوشم نمیاد دختر کنه ایه همش خودش رو به کیون چان نزدیک میکنه
-اون چی اونم از این دختره خوشش میاد؟
-نه بابا اصلا مگه نمی بینی همش سعی میکنه ازش دور وایسته
بهشون نگاه کردم نگین خودش رو به سوکی نزدیک تر میکرد و سوکی بیشتر ازش فاصله میگرفت از دیدن این رفتار خندم گرفت ،همون لحظه نگاه سوکی به من افتاد ،نمی دونم چرا ولی برای چند لحظه نتونستم ازش چشم بگیرم اونم همینطور اما بعد دوباره رفتارش سرد شدو به عکاس که بهش میگفت به لنز دوربین نگاه کنه ،چشم دوخت .
بعد از اینکه کلی ازشون عکس گرفتن که به نظرم خیلیاش اضافی بود ، وقت رفتن شد سوکی جلو میرفت و منم پشتش یکی محکم به من تنه زد و از کنارم رد شد، شونم خیلی درد گرفت با دست ماساژش دادم ، کار نگین بود با سرعت رد شد و خودش رو به سوکی رسوند
-امروز کاری نداری میدونم ، پدرم میخواد تو رو ببینه ، میای مگه نه؟
-نه
خیلی قاطع جوابش رو داد، خوشم اومد خیلی جدی دستای نگین رو از دور بازوش باز کرد بعدم هردو بی تفاوت از کنارش رد شدیم.دوباره تو ماشین سوکی هدفوناش رو رو گوشش گذاشت و چشماش رو بست موقعی که رسیدیم دم آپارتمانش حتی به خودش زحمت نداد در رو ببنده خودم پیاده شدم و در رو بستم موقعی که میخواستم دوباره سوار شم صدای کسی رو که شنیدم که بلند گفت سلام به بهترین برادر دنیا این رو به لاتین گفت بعد هم از کنارم رد شد و خودش رو پرت کرد تو بغل سوکی این پسره دیگه کیه چه تیپ ضایعی داره کنجکاو شدم ببینم کیه راننده همون طور آروم نشسته بود و چیزی نگفت
-پاریس بدون من خوش گذشت عالییییییییییییی بود وررررررررری گووووووووووود
بعد هردو بلند زدن زیر خنده اینا چشونه چهره سوکی از وقتی این پسر مو فشن رو دید ،کلی تغییر کرد خیلی خوشحال به نظر میرسید حتما دوستشه ،چه میدونم میخواستم سوار شم که دوباره برگشتم
-برادر این دختره کیه ؟
-این آجوما ؟ نمی دونم مثلا یه مدیر برنامه که موقتا یه جای جوسو اومده
پسره اومد روبه روی من ایستاد
-به خاطر من ببخشیدش این برادر من یه خورده گند اخلاقه من بجاش عذر خواهی میکنم ،افتخار آشنایی با کی رو دارم؟
یاد این فیلمای آمریکایی افتادم ،آقای مو فشن که اسمش رو نمی دونستم مثل فرانسوی ها بهم ادای احترام کرد و دستش رو به طرفم دراز کرد منم هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم ، پسره تعجب کرد و سوکی یه لبخند خیلی خوشکل زد که باز دوباره مثل چند لحظه پیش بهش خیره شدم ،من چم شده بود؟
-برادر نکنه مدیر برنامه ناشنواست
-نگار مسلمونه
این اولین باری بود که من رو به اسم صدا می زد چقدر قشنگ اسمم رو تلفظ کرد ،چرا من امروز اینطوری شدم،آقای موفشن بعد شنیدن این حرف یکم عقب تر رفت
-من رو ببخشید نمی دونستم
-عیبی نداره
-بیا بریم بالا اون هم باید بره دنبال کاراش
به دنبال این حرف پسره ازم خداحافظی کرد وبا سوکی رفتن تو آپارتمان.
از امروز رسما فیلمبرداری تبلیغ جدید سوکی تو چین اغاز میشه،محل فیلمبرداری خیلی شلوغ بود یکی میرفت یکی می اومد یه عده مردم هم برای تماشا اومده بودن ما تو یه نمای باز بودیم تو تجاری ترین خیابون چین بودیم ، سوکی داشت فیلمنامه رو میخوند آخه مگه تبلیغ هم فیلنامه داره .فیلمبرداری تا بعد از ظهر طول کشید بقیه اش برای روزای بعد موند ما زودتر از بقیه به سمت هتل حرکت کردیم سوکی و بقیه با هم رفتن به سمت کافی شاپ و فقط من باهاشون نرفتم خیلی خسته بودم رفتم طرف اسانسور تا برم تو اتاق خودم در آسانسور باز شد داخل آسانسور 11 تا پسر ایستاده بودن به عبارتی دیگه همون اکسو داخل آسانسور بودن که همشون هم از خنده سرخ شده بودن ، اونا هم مثل من از دیدن من اینجا تعجب کردن
-تو
این رو همشون به جز کریس گفتن
-شما هنوز برنگشتید کره
همشون با هم گفتن نخیر از این کارشون خندم گرفت البته بازم کریس ساکت بود و اخم غلیظ رو پیشونیش داشت اینکه همین الان داشت می خندید
-میخواید همون تو وایستید
-بله
اینا احتمالا دارن تمرین همخوانی میکنن
-اومدیم آسانسور سواری تو هم بیا باحاله
این رو چانی گفت
نتونستم جلوی خندم رو بگیرم ،به ترتیب کای ،سوهو خارج شدن و به زور بقیه رو هم بیرون کشیدن
-دیگه بسه بیاید بریم دیرمون میشه
اخراز همه کریس بیرون اومد دوباره یه نگاه ترسناک بهم انداخت رفت این دیگه چشه.
امروز روز سومیه که ما اینجاییم و هنوز بخش کوچیکی از فیلمبرداری مونده موقع برگشتن جلوی در دوباره با اکسو برخورد کردیم همشون به جز کریس دست تکون دادن اما کریس یه نگاه خنثی ای داشت اخم نکرده بود انگار فهمید که حرف من راست بوده.آخر شب بود که با کابوسی که دیدم از خواب بیدار شدم خواب دیدم حال مامان خوش نیست نگرانش شدم گوشی رو برداشتم ک
۴۹.۹k
۲۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.