سانحــه عِـــشق:
سانحــه عِـــشق:
#پارت8
_ساناز کجاست؟
_دستشویی ، بیرون بودی؟
_ رفتم پایبن پیتزاهارو تحویل گرفتم این پسره هم دیدم گفتم زشته پایین بمونه اومد تو گفتم به ساناز بگم کارت ماشینشم براش ببره .
_اینجاست؟؟؟
با صدای متعجبش برگشتم سمتش
_ پس میخواستی بزارم دم در بمونه؟
_نه خب ، برو من الان میام
_باشه
از اتاق خارج شدم و رفتم سمت آشپزخونه ، با ژست قشنگی روی مبل نشسته بود ، خوب آنالیزش کردم .
یه پیرهن چهارخونه ی سورمه ای که آستیناشو تا آرنج تا زده بود با شلوار مشکی .
فنجون هارو گذاشتم توی سینی و یه قندون شکلات تلخ کنارش گذاشتم .
برگشتم توی سالن مهسا و ساناز پیش هم نشسته بودن و با آقای یاسری حرف میزدن چای هارو تعارف کردم و نشستم روی مبل .
یه مبلغ تایین کردن و سانازم کارت ماشینشو بهش برگردوند .
_من دیگه کم کم رفع زحمت میکنم
مهسا_ تشریف داشته باشید آقای یاسری
_ممنون تا اینجا هم زیاد زحمت دادم .
بعد از خداحافظی و رفتن سامیار یاسری شالمو از سرم کندم و موهای خیسمو با کش باف تو دستم بستم .
ساناز_ کاش میموند
_ زهر مار بمونه که چی بشه؟
چشم غره ای بهش رفتم که با نیش باز بهم خیره شد.
مهسا با پیتزا ها از آشپز خونه اومد و دور هم نشستیم خوردیم و آماده شدیم که بریم دریا .
برای خوندن پارت های بیشتر به کانال مراجعه کنید.
@romansaneheshgh
#پارت8
_ساناز کجاست؟
_دستشویی ، بیرون بودی؟
_ رفتم پایبن پیتزاهارو تحویل گرفتم این پسره هم دیدم گفتم زشته پایین بمونه اومد تو گفتم به ساناز بگم کارت ماشینشم براش ببره .
_اینجاست؟؟؟
با صدای متعجبش برگشتم سمتش
_ پس میخواستی بزارم دم در بمونه؟
_نه خب ، برو من الان میام
_باشه
از اتاق خارج شدم و رفتم سمت آشپزخونه ، با ژست قشنگی روی مبل نشسته بود ، خوب آنالیزش کردم .
یه پیرهن چهارخونه ی سورمه ای که آستیناشو تا آرنج تا زده بود با شلوار مشکی .
فنجون هارو گذاشتم توی سینی و یه قندون شکلات تلخ کنارش گذاشتم .
برگشتم توی سالن مهسا و ساناز پیش هم نشسته بودن و با آقای یاسری حرف میزدن چای هارو تعارف کردم و نشستم روی مبل .
یه مبلغ تایین کردن و سانازم کارت ماشینشو بهش برگردوند .
_من دیگه کم کم رفع زحمت میکنم
مهسا_ تشریف داشته باشید آقای یاسری
_ممنون تا اینجا هم زیاد زحمت دادم .
بعد از خداحافظی و رفتن سامیار یاسری شالمو از سرم کندم و موهای خیسمو با کش باف تو دستم بستم .
ساناز_ کاش میموند
_ زهر مار بمونه که چی بشه؟
چشم غره ای بهش رفتم که با نیش باز بهم خیره شد.
مهسا با پیتزا ها از آشپز خونه اومد و دور هم نشستیم خوردیم و آماده شدیم که بریم دریا .
برای خوندن پارت های بیشتر به کانال مراجعه کنید.
@romansaneheshgh
۳.۰k
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.