پارت 101
پارت 101
کشید انگار سخت بود واسش یچیزاییو تعریف کنه چشماشو یه باز و بسته کرد و گفت :اون روز ک تو خونه مشترکمونو
تزعین کردی سپیده بهم زنگ زده بود و درخواست کرد ببینمش منم رفتم اما توی خوردن مشروب زیاده روی کردمو و
سپیده هم بهت زنگ زده بود گفته بود ک بیای ببینی شوهرت با عشقشه و نمیتونه کسی جداشون کنه تو اومدی و مارو
دیدی ک کنار هم خوابیدیم ولی به جون مادرم قسم من کاری با سپیده نکردم تو خودکشی کردی و رفتیم بیمارستان ......
مهرداد تمام حرفاشو میزدو مث خنجر فرو میشد تو قلبم باورم نمیشه من همچین چیزیو دیدم و حس کردم تک تک
سوالامو پرسیدمو اون جواب داد _ببین سعیده اون دختری ک دیدی الکی بود من هیچوقت بهت خیانت نمیکنم
اون دخترو الکی اوردم ک مثلا کار تورو تلافی کرده باشم آخ سرم یچی یادم اومد من توی یه کافی شاپ بودمو کنارم
یکی بود ک نمیشناختمش بهش گفتم ببین سرتو بیار جلو ک هرکی مارو از عقب ببینه فک کنه داریم همو میبوسیم
بعدش انگاری میدونستم مهرداد میاد و الکی رفتم سمتش و گفتم سلاااام عشقم دلم واست تنگ شده بود و نگاه سرد
مهرداد آخخخ سرم _جیشد سعیده _هیچی خوبم _جیزی یادت اومد _نه همش گنگه گنـــــــگ _اروم باش بعدش باز شروع کرد ادامه گفتن حرفاش تا
رسیدیم به تصادفم ولی هیج خاطره ای یادم نیومد _هیچی یادم نمیاد هیجی انگاری عصبی شد کلافه شد دستی به
موهاش کشید و دستمو محکم کشید درو باز کردو منو کشید بیرون _اخ دستم درد گرفت ولم کن _هیسس رفتیم پایین مامان و بابا نگران شدنو دنبالمون راه
افتادن ک مهرداد توی حیاط برگشت و گفت _برین تو من باهاش کار دارم_مهرداد تو قول دادی فقط حرف
بزنی باهاش این کارا چیه ک میکنی_خودم میدونم عمو ک چی گفتم ولی بزارین باید یچیو نشونش بدم شرط میبندم ک همه چی یادش میاد خواهش
میکنم بهم اعتماد کنین خواهش میکنم و دنبالمون نیاین _هووووف برو _مرسی عمو با تعجب به حرفای بابا و مهردادنگا
کردم بازم دستمو کشید و برد سر کوچه دیدم دستمو ول کرد و خودش رفت سمت ماشینا
کشید انگار سخت بود واسش یچیزاییو تعریف کنه چشماشو یه باز و بسته کرد و گفت :اون روز ک تو خونه مشترکمونو
تزعین کردی سپیده بهم زنگ زده بود و درخواست کرد ببینمش منم رفتم اما توی خوردن مشروب زیاده روی کردمو و
سپیده هم بهت زنگ زده بود گفته بود ک بیای ببینی شوهرت با عشقشه و نمیتونه کسی جداشون کنه تو اومدی و مارو
دیدی ک کنار هم خوابیدیم ولی به جون مادرم قسم من کاری با سپیده نکردم تو خودکشی کردی و رفتیم بیمارستان ......
مهرداد تمام حرفاشو میزدو مث خنجر فرو میشد تو قلبم باورم نمیشه من همچین چیزیو دیدم و حس کردم تک تک
سوالامو پرسیدمو اون جواب داد _ببین سعیده اون دختری ک دیدی الکی بود من هیچوقت بهت خیانت نمیکنم
اون دخترو الکی اوردم ک مثلا کار تورو تلافی کرده باشم آخ سرم یچی یادم اومد من توی یه کافی شاپ بودمو کنارم
یکی بود ک نمیشناختمش بهش گفتم ببین سرتو بیار جلو ک هرکی مارو از عقب ببینه فک کنه داریم همو میبوسیم
بعدش انگاری میدونستم مهرداد میاد و الکی رفتم سمتش و گفتم سلاااام عشقم دلم واست تنگ شده بود و نگاه سرد
مهرداد آخخخ سرم _جیشد سعیده _هیچی خوبم _جیزی یادت اومد _نه همش گنگه گنـــــــگ _اروم باش بعدش باز شروع کرد ادامه گفتن حرفاش تا
رسیدیم به تصادفم ولی هیج خاطره ای یادم نیومد _هیچی یادم نمیاد هیجی انگاری عصبی شد کلافه شد دستی به
موهاش کشید و دستمو محکم کشید درو باز کردو منو کشید بیرون _اخ دستم درد گرفت ولم کن _هیسس رفتیم پایین مامان و بابا نگران شدنو دنبالمون راه
افتادن ک مهرداد توی حیاط برگشت و گفت _برین تو من باهاش کار دارم_مهرداد تو قول دادی فقط حرف
بزنی باهاش این کارا چیه ک میکنی_خودم میدونم عمو ک چی گفتم ولی بزارین باید یچیو نشونش بدم شرط میبندم ک همه چی یادش میاد خواهش
میکنم بهم اعتماد کنین خواهش میکنم و دنبالمون نیاین _هووووف برو _مرسی عمو با تعجب به حرفای بابا و مهردادنگا
کردم بازم دستمو کشید و برد سر کوچه دیدم دستمو ول کرد و خودش رفت سمت ماشینا
۳.۵k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.