به نام خدا
به نام خدا
پارت۶
صبح باصدای الارن گوشیم بلند شدم امروز باید به ستاد می رفتم تا دایی برام ماموریت رو توضیح بده، لباس فرمم رو پوشیدم ،هرچی میگشتم لنگ جورابم نبود دیگه داشت اسکم در می یومد که دیدم مامان درو باز کردو گفت ـــ توبزرگ شدی وهنوز شلخته بازیت رو داری؟؟
😄 😄 😄 مامان من دختر که شلخته نباشه دختر نیست که مادربزرگ
مامان ـــ خوبه خوبه واسه من شعار میده!!
سریع لنگ جورابم رو از مامان گرفتم و مقنعه وچادر و کیفم به دست گرفتم وبدو به سمت اشپز خونع رفتم
بابا تو اشپزخونع مشغول خوردن بود رفتم جلو سلام کردم وجواب گرفتم نمیدونم چرا رابطه منو پدرم مثل دختر پدر خای دیگه نیستخیلی سرد باهم رفتار میکنیم بی خیال شدم ودولقمه نون خامه،مربا خوردم سریع بیرون رفتم سوار ماشین شدم
ای وای خاک تو مخم یادم رفت به اون پسره زنگ بزنم سریع شمارش رو گرفتم
یه بوق جواب نداد
دوبوق جواب نداد
سه بوق جواب داد
رهام ـــ بعله
من ــ سلام مختاری هستم معذرت می خوام من دیشب کارت شمارو گم کرده بودم نتونستم بهتون زنگ بزنم قبول میکنم
رهام ـــ خوب باشه پس من براتون به ادرس می فرستم فردا منتظرتونم
قطع کرد نزاشت خداحافظی کنم
اخیش انگار حالش خیلی خوب که جوابم رو اینطور داد
گوشی رو داخل کیفم کردم پیش به سوی اداره
رهام .....
صدای گوشی نمی ذاشت بخوام ای کسی که زنگ زده حناق بگیره
تلفن رو برداشتم و
من ـــ بعله
دختره ـــ سلام رضایی هستم دیشب کارتتون رو گم کردم نتونستم زنگ بزنم قبود میکنم
دختره دسونه خوبع بهش گفته بودم فقط تا نه برای اینکه به خوابم ادامه بدم گفتم ـــ باشع من براتون یه ادرس میفرستم پس فردا منتظرتونم
اگر خوابم نمیومد چنان جوابی بهش میدادم که بفهمه وقت شناسی یعنی چی گوشی رو پرت کردم اونور به خوابم ادامه دادم
رها.......
داخل ستاد شدم هنگام ورودم از ستاد پوریا از اتاق دایی بیرون اومد اخ اخ دلم برا شیدا میسوزه که چه شوهر بد اخلاقی گیرش اومده 😢 😢
سلام نظامی دادم وبه سمت اتاق داییی رفتم
من ــ بــــــــــــــه دایی جون جرا دیشب نیومدین ؟
دایی ــ رها این هزار بار میگم تو ستاد دایی صدام نکن یه دقیقه رومو سمت در کردم درسته درب اتاق دایی زد صدا بود این اسم رو خودم رو درش گذاشتم اخه هیچ صدایی بیرون نمیرفت ولی زیر در کمی باز بود سایه ایی افتاده بود انگشت اشارم رو بالا اورد رو دهنم اوردم به سمت دایی کردم وگقتم شششششش
اروم رفتم درو باز کردم دیدم ستوان علیدادی افتاده زمین از زیر در داره نگاه میکنه
من ــ بعله بفرما دایی جون ببین چه نیرویی داری
دایی ــ ستوان علیدادی شما اینجا چیکار میکنید
من ــ واسه شیدا ناراحتم که همچین شوهری گیرش اومده نچ نچ نچ
واییی🙆 با دست تو سر خودم زدم شیرا گفته بود که سر کار سوتی ندم که میدونم دوتا نامزدن
من فرار کردم تو اتاق دایی
دایی ــ بار اخرتون باشه ستوان علیدادی
ستوان علیدادی ـــ چشم
دایی داخل شدم شروع کردم صحبت کردن دایی قرار برام یه ادرس بفرستن پس فردا قرار شروع کنم
ولی گفتش یک ماه رو باید با اونا طندگی کنم دایی گفت اشکالی ندارع از دور محافظ میزارم برات
تمام جزاییات رو برا دایی گفتم و
به سمت اتاق خودم رفتم
********************************************
اگه میشه بعد خوندن نظر بدین
پارت بعد هیجانی تره
دوستان تویه امتحاناتمه ممکنه کم پارت بطارم ولی تمام تلاشم رو میکنم😍 😍
پارت بعد رو از دست ندین😘 😜 😞
پارت۶
صبح باصدای الارن گوشیم بلند شدم امروز باید به ستاد می رفتم تا دایی برام ماموریت رو توضیح بده، لباس فرمم رو پوشیدم ،هرچی میگشتم لنگ جورابم نبود دیگه داشت اسکم در می یومد که دیدم مامان درو باز کردو گفت ـــ توبزرگ شدی وهنوز شلخته بازیت رو داری؟؟
😄 😄 😄 مامان من دختر که شلخته نباشه دختر نیست که مادربزرگ
مامان ـــ خوبه خوبه واسه من شعار میده!!
سریع لنگ جورابم رو از مامان گرفتم و مقنعه وچادر و کیفم به دست گرفتم وبدو به سمت اشپز خونع رفتم
بابا تو اشپزخونع مشغول خوردن بود رفتم جلو سلام کردم وجواب گرفتم نمیدونم چرا رابطه منو پدرم مثل دختر پدر خای دیگه نیستخیلی سرد باهم رفتار میکنیم بی خیال شدم ودولقمه نون خامه،مربا خوردم سریع بیرون رفتم سوار ماشین شدم
ای وای خاک تو مخم یادم رفت به اون پسره زنگ بزنم سریع شمارش رو گرفتم
یه بوق جواب نداد
دوبوق جواب نداد
سه بوق جواب داد
رهام ـــ بعله
من ــ سلام مختاری هستم معذرت می خوام من دیشب کارت شمارو گم کرده بودم نتونستم بهتون زنگ بزنم قبول میکنم
رهام ـــ خوب باشه پس من براتون به ادرس می فرستم فردا منتظرتونم
قطع کرد نزاشت خداحافظی کنم
اخیش انگار حالش خیلی خوب که جوابم رو اینطور داد
گوشی رو داخل کیفم کردم پیش به سوی اداره
رهام .....
صدای گوشی نمی ذاشت بخوام ای کسی که زنگ زده حناق بگیره
تلفن رو برداشتم و
من ـــ بعله
دختره ـــ سلام رضایی هستم دیشب کارتتون رو گم کردم نتونستم زنگ بزنم قبود میکنم
دختره دسونه خوبع بهش گفته بودم فقط تا نه برای اینکه به خوابم ادامه بدم گفتم ـــ باشع من براتون یه ادرس میفرستم پس فردا منتظرتونم
اگر خوابم نمیومد چنان جوابی بهش میدادم که بفهمه وقت شناسی یعنی چی گوشی رو پرت کردم اونور به خوابم ادامه دادم
رها.......
داخل ستاد شدم هنگام ورودم از ستاد پوریا از اتاق دایی بیرون اومد اخ اخ دلم برا شیدا میسوزه که چه شوهر بد اخلاقی گیرش اومده 😢 😢
سلام نظامی دادم وبه سمت اتاق داییی رفتم
من ــ بــــــــــــــه دایی جون جرا دیشب نیومدین ؟
دایی ــ رها این هزار بار میگم تو ستاد دایی صدام نکن یه دقیقه رومو سمت در کردم درسته درب اتاق دایی زد صدا بود این اسم رو خودم رو درش گذاشتم اخه هیچ صدایی بیرون نمیرفت ولی زیر در کمی باز بود سایه ایی افتاده بود انگشت اشارم رو بالا اورد رو دهنم اوردم به سمت دایی کردم وگقتم شششششش
اروم رفتم درو باز کردم دیدم ستوان علیدادی افتاده زمین از زیر در داره نگاه میکنه
من ــ بعله بفرما دایی جون ببین چه نیرویی داری
دایی ــ ستوان علیدادی شما اینجا چیکار میکنید
من ــ واسه شیدا ناراحتم که همچین شوهری گیرش اومده نچ نچ نچ
واییی🙆 با دست تو سر خودم زدم شیرا گفته بود که سر کار سوتی ندم که میدونم دوتا نامزدن
من فرار کردم تو اتاق دایی
دایی ــ بار اخرتون باشه ستوان علیدادی
ستوان علیدادی ـــ چشم
دایی داخل شدم شروع کردم صحبت کردن دایی قرار برام یه ادرس بفرستن پس فردا قرار شروع کنم
ولی گفتش یک ماه رو باید با اونا طندگی کنم دایی گفت اشکالی ندارع از دور محافظ میزارم برات
تمام جزاییات رو برا دایی گفتم و
به سمت اتاق خودم رفتم
********************************************
اگه میشه بعد خوندن نظر بدین
پارت بعد هیجانی تره
دوستان تویه امتحاناتمه ممکنه کم پارت بطارم ولی تمام تلاشم رو میکنم😍 😍
پارت بعد رو از دست ندین😘 😜 😞
۱۱.۳k
۲۶ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.