رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۹
من:فکر کنم اخه ته چهرشون شبیه میزنه
ارمان:وای بسه خیلی خوشم میاد ازشون شما هم هی ازش بگید روانیا بریم سر کلاس
منو ارمان تو ی کلاسیم ردیف دوم نشستیم
نمیدونم چرا چشمام ب دره یهو دیدم اون دو تا دخترا اومدن اوناهم چشمشون ب ما افتاد جا خوردن ولی سریع اخم کردن ما هم بدتر اخم کردیم
استاد اومد شروع کرد ب خوندن اسما تا رسید ب.....
استاد:رها مشرقی
دختر چشم ابرو قهوه ایه پاشد
استاد:رزا مشرقی
پس اسم مو طلایی ما رزاست
استاد:شما ها خواهرین؟
جفدشون:بله
استاد:بازم خواهر دارین؟
بله ولی تو کلاس روبه رویی هستش
یهو منو ارمان هنگ کردیم یعنی با ارمیا افتاده؟
استاد:ممنون خانما
رزا:خواهش میکنم استاد
استاد:اراد زند
و
استاد:ارمان زند
یهو استاد خندش گرفت
ارمان:چیزی شده استاد؟
استاد:جالبه فکر کنم شما ی برادر دیگه هم دارید؟
من:بله استاد تو کلاس روبه رویی
استاد:از نظر من شما چهار تا گروه خوبی برای اردو هستین
چهارتامون:گروه؟
یهو همه ب هم نگاه کردیم
چهارتامون:اردو؟
همه از این وضعیت زدن زیر خنده
استاد:بله باید اول سال بچه هارو به چهار گروه تقسیم کنیم ک شما اولین گروهین
یهو رزا سرشو گذاشت روی میز
رها:استاد ما چه گ*ن*ا*هی کردیم باید با اینا تو ی گروه باشیم
ارمان عصبی شد
ارمان:ههه خانم باش ب.....
استاد:بسه همین ک گفتم گروه ها باید بغل هم بشینن
ما رفتیم جلو نشستیم کنارشون
~~~ریحانه~~~
نهههههه
این اینجا چکار میکنه
تنها صندلی خالی کنار من بود اومد کنار من ک ردیف اخر بودیم
جفدمون اخم کردیم ولی کرم تو وجودم وول وول میزد
از صندلیش پاشد رفت بغل ی پسره
حتما دوسشه اومد سرجاش خاستم صندلیو بکشم ک استاد اومد
ماشالا چه جوونم هست قد و هیکلم ک هیچی اسمارو داشت میخوند
وقتی اسممو خوند روم خیره شد
استاد:ریحانه مشرقی
من:حاضر
استاد:ارمیا زند
من:چیییییی؟
همه برگشتن نگام کردن
من خندیدم
من:ادامه بدین ادامه بدین
ادامه بدین دومیو با حرص گفتم انگشت اشاره ی یکی از دستامو گزاشتم روی شقیقمو سرمو انداختم پایین
پارت_۹
من:فکر کنم اخه ته چهرشون شبیه میزنه
ارمان:وای بسه خیلی خوشم میاد ازشون شما هم هی ازش بگید روانیا بریم سر کلاس
منو ارمان تو ی کلاسیم ردیف دوم نشستیم
نمیدونم چرا چشمام ب دره یهو دیدم اون دو تا دخترا اومدن اوناهم چشمشون ب ما افتاد جا خوردن ولی سریع اخم کردن ما هم بدتر اخم کردیم
استاد اومد شروع کرد ب خوندن اسما تا رسید ب.....
استاد:رها مشرقی
دختر چشم ابرو قهوه ایه پاشد
استاد:رزا مشرقی
پس اسم مو طلایی ما رزاست
استاد:شما ها خواهرین؟
جفدشون:بله
استاد:بازم خواهر دارین؟
بله ولی تو کلاس روبه رویی هستش
یهو منو ارمان هنگ کردیم یعنی با ارمیا افتاده؟
استاد:ممنون خانما
رزا:خواهش میکنم استاد
استاد:اراد زند
و
استاد:ارمان زند
یهو استاد خندش گرفت
ارمان:چیزی شده استاد؟
استاد:جالبه فکر کنم شما ی برادر دیگه هم دارید؟
من:بله استاد تو کلاس روبه رویی
استاد:از نظر من شما چهار تا گروه خوبی برای اردو هستین
چهارتامون:گروه؟
یهو همه ب هم نگاه کردیم
چهارتامون:اردو؟
همه از این وضعیت زدن زیر خنده
استاد:بله باید اول سال بچه هارو به چهار گروه تقسیم کنیم ک شما اولین گروهین
یهو رزا سرشو گذاشت روی میز
رها:استاد ما چه گ*ن*ا*هی کردیم باید با اینا تو ی گروه باشیم
ارمان عصبی شد
ارمان:ههه خانم باش ب.....
استاد:بسه همین ک گفتم گروه ها باید بغل هم بشینن
ما رفتیم جلو نشستیم کنارشون
~~~ریحانه~~~
نهههههه
این اینجا چکار میکنه
تنها صندلی خالی کنار من بود اومد کنار من ک ردیف اخر بودیم
جفدمون اخم کردیم ولی کرم تو وجودم وول وول میزد
از صندلیش پاشد رفت بغل ی پسره
حتما دوسشه اومد سرجاش خاستم صندلیو بکشم ک استاد اومد
ماشالا چه جوونم هست قد و هیکلم ک هیچی اسمارو داشت میخوند
وقتی اسممو خوند روم خیره شد
استاد:ریحانه مشرقی
من:حاضر
استاد:ارمیا زند
من:چیییییی؟
همه برگشتن نگام کردن
من خندیدم
من:ادامه بدین ادامه بدین
ادامه بدین دومیو با حرص گفتم انگشت اشاره ی یکی از دستامو گزاشتم روی شقیقمو سرمو انداختم پایین
۷۷.۵k
۳۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.