پارت 10
پارت 10
صدای جیغ میامد. یا خدا کی داره جیغ میزنه؟
صدا از بیرون میامد. زود سمت پنجره رفتم که دیدم چند تا پسر دارن داخل کوچه باهم دعوا میکنن.
اقا کاراز ابرو و شلوار قرمز، گوشواره گذشت. پسره داره جیغ میزنه!
خدایا باید بریم نماز وحشت بخونیم.
هعی خدا اخر زمون شده به مولا.
داخل اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم. امروز دانشگاه نداشتم بیکار، علافم! حوصلم ناجور داره سر میره.
زود اماده شدم سوئیچ ماشین پورشم رو برداشتم و از مامان خداحافظی کردم .
داخل کوچه رو نگاه کردم دیدم خبری از اون چند تا پسره نیست. سوار ماشین شدم وراه افتادم. مقصدم مشخص نبود همین جوری میرفتم خداوکیلی یکی نیست بهم بگه:
-بدبخت بنزین گرون شده بتمرگ تو خونه!
ولی خب کسی نیست که بهم بگه و منم به کار خودم ادامه میدم. کنار یه کافه پارک کردم.
روی یکی از صندلی ها نشستم و اسپرسو برای خودم سفارش دادم.
رو به روم یه زوج عاشق بودن. عق حالم بد شد. دخترِ دست پسرِ رو گرفت. خدایا دارم سینگل به گور میشم کجایی پس؟!
پسره هی میگفت تو همه چیزمی بدون تو میمیرم.
بعد از کلی دل و قلوه دادن. دختر رفت تا دستاش رو بشورِ که گوشی پسره زنگ خورد و پسرِ گفت:
-جان عشق زندگیم؟
جانم؟ این دخترِمگه عشقش نبود؟ خدایا واقعا راست میگن بعد قلب پسرا چین پر جمعیت ترین جای جهانه!
اسپرسوم رو اوردن ومنم شروع کردم به خوردن. پول اسپرسو رو حساب کردم وقتی داشتم از کافه میامدم بیرون همون پسره بهم چشمک زد.
لامصب چند تا؟ من خودم رو به زور تحمل میکنم. تو چطوری اینا رو تحمل میکنی؟
هعی خدا!
چشم غره ای بهش رفتم و از کافه امدم بیرون .
صدای جیغ میامد. یا خدا کی داره جیغ میزنه؟
صدا از بیرون میامد. زود سمت پنجره رفتم که دیدم چند تا پسر دارن داخل کوچه باهم دعوا میکنن.
اقا کاراز ابرو و شلوار قرمز، گوشواره گذشت. پسره داره جیغ میزنه!
خدایا باید بریم نماز وحشت بخونیم.
هعی خدا اخر زمون شده به مولا.
داخل اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم. امروز دانشگاه نداشتم بیکار، علافم! حوصلم ناجور داره سر میره.
زود اماده شدم سوئیچ ماشین پورشم رو برداشتم و از مامان خداحافظی کردم .
داخل کوچه رو نگاه کردم دیدم خبری از اون چند تا پسره نیست. سوار ماشین شدم وراه افتادم. مقصدم مشخص نبود همین جوری میرفتم خداوکیلی یکی نیست بهم بگه:
-بدبخت بنزین گرون شده بتمرگ تو خونه!
ولی خب کسی نیست که بهم بگه و منم به کار خودم ادامه میدم. کنار یه کافه پارک کردم.
روی یکی از صندلی ها نشستم و اسپرسو برای خودم سفارش دادم.
رو به روم یه زوج عاشق بودن. عق حالم بد شد. دخترِ دست پسرِ رو گرفت. خدایا دارم سینگل به گور میشم کجایی پس؟!
پسره هی میگفت تو همه چیزمی بدون تو میمیرم.
بعد از کلی دل و قلوه دادن. دختر رفت تا دستاش رو بشورِ که گوشی پسره زنگ خورد و پسرِ گفت:
-جان عشق زندگیم؟
جانم؟ این دخترِمگه عشقش نبود؟ خدایا واقعا راست میگن بعد قلب پسرا چین پر جمعیت ترین جای جهانه!
اسپرسوم رو اوردن ومنم شروع کردم به خوردن. پول اسپرسو رو حساب کردم وقتی داشتم از کافه میامدم بیرون همون پسره بهم چشمک زد.
لامصب چند تا؟ من خودم رو به زور تحمل میکنم. تو چطوری اینا رو تحمل میکنی؟
هعی خدا!
چشم غره ای بهش رفتم و از کافه امدم بیرون .
۱۰.۴k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.