پارت 21
پارت 21
حوصله این تعارف تیکه پاره کردنای بابا و پاچه خواریای سامو نداشتم
نفس : خونه کجاس ؟
بابا : عع دخترم ی لحظه صبر کن دارم صحبت میکنم زشته
سام : ن دیگه شمام خسته برین تو درو واسمون باز کرد ی خونه 160 متری با دوتا خواب منو دنی مجبور بودیم تو ی اتاق بخوابیم البته من رو تخت اون روز زمین هاهاها الانم داشتیم سره همین بحث میکردیم ..
نفس : من رو تخت میخوابم
دانیال : من من من
نفس : چرا عین بچه ها حرف میزنی خرس گنده ؟ من رو تخت میخوابم دیگم رو حرفم حرف نزن
بابا : بس کنین مگه شما دوتا بچه این ؟ زشته خجالت بکشین شما دیگه بزرگ شدین
دانیال : ببین چیکار میکنی زشتههه
رو تخت دراز کشید
نفس : هووی آقائه اونجا جای منه !
دانیال : خب توام بیا اینجا بخواب
نفس : ن من پیش تو نمیخوابم
دانیال : مگه چیه ؟ مگه منو تو دوس پسر دوس دختریم ؟ ک اینجوری ادا اسول در میاری ناسلامتی خواهر برادریم هاا
ب ترتبیت خرم کرد
چون متنفر بود از رو زمین خوابیدن میدونس من کم نمیارمو اگه ب بابا اینا بگه اونا طرف منو میگیرن
نفس : دنیی
دانیال : هوووم ؟
نفس : تو میدونسی ؟
دانیال : چیو
نفس : چیو نه کیو ؟
دانیال اخماشو کشید تو همو گفت : نخیر نمیدونستم
نفس : باشه بابا نخور
الان ی ماهه کارم شده دانشگاه رفتن خونه اومدن رفتار سامم ب کل باهام عوض شده مخصوصا طرز نگاه کردنش خاصه با صدای دوستم سحر از فکر دراومدم
سحر : کجایی تو ؟
نفس : همینجا
سحر : اره جوون خودت من تورو نشناسم ک بدرد لای جرز همین دیوار میخورم
با سحر همون روز اول دانشگاه دوست شدم دختر خیلی باحال و پایه ایه
نفس : سحری من دیگه میرم
سحر : باشه گلم
از سحر خدافظی کردم و ب طرف دره دانشگاه رفتم ک رو ب روم دیدم مونده بودم چیکار کنم این اینجا چیکار میکنه حتما اقا اومدن دنبال دوس دختر جدیدشون اومدم از کنارش رد شم ک صدام زد
سام : نفس صبر کن ... کارت دارم.
برگشتم سمتش
نفس : بله
سام : میخوام باهات حرف بزنم
نفس : خب بگو
سام : اینجا نمیشه
نفس : یعنی چی اینجا نمیشه؟
سام : خواهش میکنم لجبازی نکن بیا بریم ی کافی شاپی چیزی حرف بزنیم
نفس : ولی من اصلا...
سام : خواهش کردم نفس تو تا حالا دیدی من از کسی خواهش کنم
نفس : اووف باوشه
سوار ماشینش شدم اونم سوار شد و با بیشترین سرعت ممکن ب جایی ک میخواس بره روند
نفس : هووی چته اروم تر برو
ی نفس عمیق کشید ک فک کنم داشت سعی میکرد ک چیزی نگه
سام : چشم
و ی لبخند زد ک دهنم اندازه غار علیصدر وا موند جااانم این چی گفت این سام کجا و اون سام مغرور کجاااااا هخخ انگار نبود من بهش ساخته..
سام : پیاده شو
نفس : چ زود رسیدیم 5 دیقه هم نشد
سام : ما اینیم دیگه
وارد سالن شدیم ی جای کاملا شیک و رویایی بود
نفس : اینجا چرا هیچکس نیس ؟!؟
حوصله این تعارف تیکه پاره کردنای بابا و پاچه خواریای سامو نداشتم
نفس : خونه کجاس ؟
بابا : عع دخترم ی لحظه صبر کن دارم صحبت میکنم زشته
سام : ن دیگه شمام خسته برین تو درو واسمون باز کرد ی خونه 160 متری با دوتا خواب منو دنی مجبور بودیم تو ی اتاق بخوابیم البته من رو تخت اون روز زمین هاهاها الانم داشتیم سره همین بحث میکردیم ..
نفس : من رو تخت میخوابم
دانیال : من من من
نفس : چرا عین بچه ها حرف میزنی خرس گنده ؟ من رو تخت میخوابم دیگم رو حرفم حرف نزن
بابا : بس کنین مگه شما دوتا بچه این ؟ زشته خجالت بکشین شما دیگه بزرگ شدین
دانیال : ببین چیکار میکنی زشتههه
رو تخت دراز کشید
نفس : هووی آقائه اونجا جای منه !
دانیال : خب توام بیا اینجا بخواب
نفس : ن من پیش تو نمیخوابم
دانیال : مگه چیه ؟ مگه منو تو دوس پسر دوس دختریم ؟ ک اینجوری ادا اسول در میاری ناسلامتی خواهر برادریم هاا
ب ترتبیت خرم کرد
چون متنفر بود از رو زمین خوابیدن میدونس من کم نمیارمو اگه ب بابا اینا بگه اونا طرف منو میگیرن
نفس : دنیی
دانیال : هوووم ؟
نفس : تو میدونسی ؟
دانیال : چیو
نفس : چیو نه کیو ؟
دانیال اخماشو کشید تو همو گفت : نخیر نمیدونستم
نفس : باشه بابا نخور
الان ی ماهه کارم شده دانشگاه رفتن خونه اومدن رفتار سامم ب کل باهام عوض شده مخصوصا طرز نگاه کردنش خاصه با صدای دوستم سحر از فکر دراومدم
سحر : کجایی تو ؟
نفس : همینجا
سحر : اره جوون خودت من تورو نشناسم ک بدرد لای جرز همین دیوار میخورم
با سحر همون روز اول دانشگاه دوست شدم دختر خیلی باحال و پایه ایه
نفس : سحری من دیگه میرم
سحر : باشه گلم
از سحر خدافظی کردم و ب طرف دره دانشگاه رفتم ک رو ب روم دیدم مونده بودم چیکار کنم این اینجا چیکار میکنه حتما اقا اومدن دنبال دوس دختر جدیدشون اومدم از کنارش رد شم ک صدام زد
سام : نفس صبر کن ... کارت دارم.
برگشتم سمتش
نفس : بله
سام : میخوام باهات حرف بزنم
نفس : خب بگو
سام : اینجا نمیشه
نفس : یعنی چی اینجا نمیشه؟
سام : خواهش میکنم لجبازی نکن بیا بریم ی کافی شاپی چیزی حرف بزنیم
نفس : ولی من اصلا...
سام : خواهش کردم نفس تو تا حالا دیدی من از کسی خواهش کنم
نفس : اووف باوشه
سوار ماشینش شدم اونم سوار شد و با بیشترین سرعت ممکن ب جایی ک میخواس بره روند
نفس : هووی چته اروم تر برو
ی نفس عمیق کشید ک فک کنم داشت سعی میکرد ک چیزی نگه
سام : چشم
و ی لبخند زد ک دهنم اندازه غار علیصدر وا موند جااانم این چی گفت این سام کجا و اون سام مغرور کجاااااا هخخ انگار نبود من بهش ساخته..
سام : پیاده شو
نفس : چ زود رسیدیم 5 دیقه هم نشد
سام : ما اینیم دیگه
وارد سالن شدیم ی جای کاملا شیک و رویایی بود
نفس : اینجا چرا هیچکس نیس ؟!؟
۳۰.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.