پارت 30
پارت 30
من : سودا لااقل برو دوش بگیر یه چیزیم بخور بخاطر سلنا که حالش خوب شد ازمون شاکی میشه که چرا خواهرم اینجوریع ..
سودا : باشع ولی صب باز میام
ارتا : تیام توام بیا دوش بگیر یه چیزیم بخور
من : نه من اینجا پیش سلنا میمونم شما برین
ارتا : باشه خبری شد بزنگ
...................................................................................................................................................................
3 ماه بعد ....................................................................
3 ماهه میگذره اما سلنا حالش هیچ تغییری نکرده .. کل این مدت کارم شده بود رفت و امد به بیمارستان و دعا کردن ..
اومدم خونه که دوش بگیرم گوشیم زنگ خورد
من : جانم
سودا : تیام دعاهامون اثر کرد سلنا بهوش اومد بردنش تو بخش
هیی خدایا شکرت.. خیلی خوشحالم .. با خوشحالی سوار ماشینم شدم و گازو گرفتم سمت بیمارستان پیش عشقم
من : کو ؟ کجاس؟
سودا : اونجاس ! ما الان پیشش بودیم همش سراغتو میگرفت
خیلی هیجان زده ام قراره بعد 3 ماه چشمای قشنگشو ببینم
رفتم تو باهاش چشم تو چشم شدم چشمای قشنگش گود شده بود
من : خوبی عزیزم
سلنا : خوبم ...ت..و..خو..ب.ی
من : اره عزیزم تو خوب باشی منم خوبم 3 ماهه تو کمایی ما هممون. تو این چند وقت مردیمو زنده شدیم ..
سلنا : اوهوم . خیلی دوست دارم
من : منم عشقم برم ببینم کی مرخصت میکنن
سلنا : باشه
بهش لبخند زدمو ازش جدا شدم وای خدا چقد دلم واسش تنگ شده بود واسه صداش..، نگاش، لبخنداش، حرف زدناش..
ارتا : کجا داداش ؟
من : میخوام بپرسم کی مرخص میشه
ارتا : من پرسیدم داشتم میومدم بهت خبر بدم دکتر گفت الان میتونه بره اما باید خیلی به خودش فشار نیاره و استراحت کنه
من : عالیه پس من برم کارای ترخیصشو انجام بدم
به زبون سلنا......................................................
یعنی الان من 3 ماهه تو کمام ؟؟!!!!! کمرم خشک شده ..
سودا : خوشگلم بزار کمکت کنم لباساتو عوض کنی میریم خونهه
من : اخیشش بریم کمرم شکست اینجا
سودا : میریم خونه من. راستی دایی و زن دایی کل این 3 ماه بالا سرت بودن خیلی ناراحت بودن منم باهاشون خوب شدم بگم بهشون بیان خونه من ؟؟؟
من : باشه بیان مشکلی نیس
تیام : نمیخوای بگی کار کدوم ادم عوضیی بود .؟؟؟
من : تیام اینجا جاش نیس !
تیام : یعنی چی جاش نیس باید بره زندان مجازات شه ..
من : تیام فعلا بس کن ! بذا بریم خونه
سودا : بیا دستتو بده من بریم
من : خودم میتونم برم
ارتا : ماشالله، خودت راه میری بدون کمک !
من : 3 ماهه خوابیدم دل داری نتونم راه برم
سودا : خخخ راس میگه ابجیم کمرش داغون شده رو اون تخت بی صاحاب
چند روز بعدش منو تیام قرار ازدواج گذاشتیم
تیام : از فردا دیگه مال من میشی
من : یه چیزیو اعتراف کنم ؟
تیام : چیو
من : سودا به ارتا گفت ، منم باید به تو بگم
تیام : چیو ؟ بگو دیگه جونم به لبم رسید
من : سودا لااقل برو دوش بگیر یه چیزیم بخور بخاطر سلنا که حالش خوب شد ازمون شاکی میشه که چرا خواهرم اینجوریع ..
سودا : باشع ولی صب باز میام
ارتا : تیام توام بیا دوش بگیر یه چیزیم بخور
من : نه من اینجا پیش سلنا میمونم شما برین
ارتا : باشه خبری شد بزنگ
...................................................................................................................................................................
3 ماه بعد ....................................................................
3 ماهه میگذره اما سلنا حالش هیچ تغییری نکرده .. کل این مدت کارم شده بود رفت و امد به بیمارستان و دعا کردن ..
اومدم خونه که دوش بگیرم گوشیم زنگ خورد
من : جانم
سودا : تیام دعاهامون اثر کرد سلنا بهوش اومد بردنش تو بخش
هیی خدایا شکرت.. خیلی خوشحالم .. با خوشحالی سوار ماشینم شدم و گازو گرفتم سمت بیمارستان پیش عشقم
من : کو ؟ کجاس؟
سودا : اونجاس ! ما الان پیشش بودیم همش سراغتو میگرفت
خیلی هیجان زده ام قراره بعد 3 ماه چشمای قشنگشو ببینم
رفتم تو باهاش چشم تو چشم شدم چشمای قشنگش گود شده بود
من : خوبی عزیزم
سلنا : خوبم ...ت..و..خو..ب.ی
من : اره عزیزم تو خوب باشی منم خوبم 3 ماهه تو کمایی ما هممون. تو این چند وقت مردیمو زنده شدیم ..
سلنا : اوهوم . خیلی دوست دارم
من : منم عشقم برم ببینم کی مرخصت میکنن
سلنا : باشه
بهش لبخند زدمو ازش جدا شدم وای خدا چقد دلم واسش تنگ شده بود واسه صداش..، نگاش، لبخنداش، حرف زدناش..
ارتا : کجا داداش ؟
من : میخوام بپرسم کی مرخص میشه
ارتا : من پرسیدم داشتم میومدم بهت خبر بدم دکتر گفت الان میتونه بره اما باید خیلی به خودش فشار نیاره و استراحت کنه
من : عالیه پس من برم کارای ترخیصشو انجام بدم
به زبون سلنا......................................................
یعنی الان من 3 ماهه تو کمام ؟؟!!!!! کمرم خشک شده ..
سودا : خوشگلم بزار کمکت کنم لباساتو عوض کنی میریم خونهه
من : اخیشش بریم کمرم شکست اینجا
سودا : میریم خونه من. راستی دایی و زن دایی کل این 3 ماه بالا سرت بودن خیلی ناراحت بودن منم باهاشون خوب شدم بگم بهشون بیان خونه من ؟؟؟
من : باشه بیان مشکلی نیس
تیام : نمیخوای بگی کار کدوم ادم عوضیی بود .؟؟؟
من : تیام اینجا جاش نیس !
تیام : یعنی چی جاش نیس باید بره زندان مجازات شه ..
من : تیام فعلا بس کن ! بذا بریم خونه
سودا : بیا دستتو بده من بریم
من : خودم میتونم برم
ارتا : ماشالله، خودت راه میری بدون کمک !
من : 3 ماهه خوابیدم دل داری نتونم راه برم
سودا : خخخ راس میگه ابجیم کمرش داغون شده رو اون تخت بی صاحاب
چند روز بعدش منو تیام قرار ازدواج گذاشتیم
تیام : از فردا دیگه مال من میشی
من : یه چیزیو اعتراف کنم ؟
تیام : چیو
من : سودا به ارتا گفت ، منم باید به تو بگم
تیام : چیو ؟ بگو دیگه جونم به لبم رسید
۱۶.۷k
۰۵ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.