(قسمت🖤10🖤پارت🖋️1🖋️)
(قسمت🖤10🖤پارت🖋️1🖋️)
از پشت بغلش کردم دستم رو دور گردنش بردم هنوز داشت با لب تابش ور میرفت سرم رو فروع کروم توی گردنش گردنش رو لیس زدم(😂الان سکته میکنه بچم نکن همچین باهاش) خیلی اون لحظه خنده دار بود چون یهو ده متر پرید هوا خخخ
+سکتم دادی تو..... منو از پشته سرش آورد توی بغلش لب تابش رو بست گذاشتش کناره میزی که اون ور تخت بود دوتا دستاش رو دور من حلقه کرد
+دوستت دارم ماهتیسا.... با لبخند سرم رو گذاشتم روی سینش چون خجالت میکشیدم (ٱخی🥺🐣)
_منم دوستت دارم.......بعدش لباش رو گذاشت روی لبام و آروم بوسید منم بوسش کردم بعد بلند شدیم رفتیم پایین واسه ناهار همه سر میز ناهار نشسته بودن داشتم غذا میخوردن منو آرسان هم بهشون پیوستیم شب هم همه باهم رفتیم رستوران واسه شام خیلی خوش گذشت وقتی رسیدیم خونه هرکی رفت سمت اتاقش از بس خسته بودیم از بس توی ماشیین رقصیدیم نگار رو هم باخودمون برده بودیم اصلا بدون اون خوش نمیگذره تا رسیدیم توی اتاق لباسم رو در آوردم با یه لباس خواب کوتاه تا زیر زانو عوضش کردم پریدم روی تخت خوابم برد اصلا حواسم به آرسان هم نبود داشت میخندید
از پشت بغلش کردم دستم رو دور گردنش بردم هنوز داشت با لب تابش ور میرفت سرم رو فروع کروم توی گردنش گردنش رو لیس زدم(😂الان سکته میکنه بچم نکن همچین باهاش) خیلی اون لحظه خنده دار بود چون یهو ده متر پرید هوا خخخ
+سکتم دادی تو..... منو از پشته سرش آورد توی بغلش لب تابش رو بست گذاشتش کناره میزی که اون ور تخت بود دوتا دستاش رو دور من حلقه کرد
+دوستت دارم ماهتیسا.... با لبخند سرم رو گذاشتم روی سینش چون خجالت میکشیدم (ٱخی🥺🐣)
_منم دوستت دارم.......بعدش لباش رو گذاشت روی لبام و آروم بوسید منم بوسش کردم بعد بلند شدیم رفتیم پایین واسه ناهار همه سر میز ناهار نشسته بودن داشتم غذا میخوردن منو آرسان هم بهشون پیوستیم شب هم همه باهم رفتیم رستوران واسه شام خیلی خوش گذشت وقتی رسیدیم خونه هرکی رفت سمت اتاقش از بس خسته بودیم از بس توی ماشیین رقصیدیم نگار رو هم باخودمون برده بودیم اصلا بدون اون خوش نمیگذره تا رسیدیم توی اتاق لباسم رو در آوردم با یه لباس خواب کوتاه تا زیر زانو عوضش کردم پریدم روی تخت خوابم برد اصلا حواسم به آرسان هم نبود داشت میخندید
۱۱.۶k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.