پارت هشتم
توی پارک نشسته بودیم و منتظر تهیونگ و دوست دخترش که بعد از چند مین رسیدن بهشون سلام کردیم کوک و تهیونگ هم که انگار سال هاست همو ندیدن جوری همو بغل کرده بودن
سویونگ ـ خوب بسه دیگه می تونم بپرسم اسم دوست دختر تهیونگ چیه
تهیونگ ـ وای ببخشید یادم رفت
این جیا دوست دخترم هست که بیست سالش هست
اینم سویونگ دوست جدیدمون توی دانشگاست که ۲۰ سالش هست
سویونگ ـ پس چرا جیا تو کلاس ما نیست
تهیونگ ـ اون توی رشته ی پزشکی هست
سویونگ اها
کوک ـ خوب منو تهیونگ می ریم بستنی بخریم شما هم اینجا منتظر ما بمونید تا برگردیم راستی سویونگ تو بستنی چه طعمی می خوای؟
سویونگ ـ توت فرنگی
کوک ـ اها خوب باشه شما مواظب خودتون باشی تا برگردیم
صحبت جیا و سویونگ
جیا ـ می گم کوک دوست پسرته
سویونگ ـ نه این چه حرفی نه ما فقط دوستیم
جیا ـ می گم چه جوری دوست شدین
سویونگ ـ داستان رو براش تعریف کرد
حیا ـ اها
سویونگ ـ خوب بیا بیشتر راجب بهم بدونیم
جیا ـ........
مکالمه ی کوک و تهیونگ
تهیونگ ـ می گم پسر نکنه حسی به سویونگ داری
کوک ـ یه چیزی می گم به سویونگ نمی گی
تهیونگ ـ پس بهش حس داری
کوک ـ از کجا غهمیدی من که بهت نگفتم
تهیونگ ـ از رفتارات معلومه نمی خواد اصلا بگی
کوک ـ وای نکنه فهمیده
تهیونگ ـ فکر نکنم سویونگ عقلش به اینا نمی کشه
کوک ـ راجب به معشوقه ی من درست صحبت کن
تهیونگ ـ باشه حالا نمی خواد غیرتی بازی در بیاری
از زبان نویسنده
همین جور داشتن باهم کل کل می کردن که به بستنی فروشی رسیدن و بستنی خریدن و برگشتن پیش سویونگ و جیا
از زبان سویونگ
همین جور گرم صحبت بودیم که...
سویونگ ـ خوب بسه دیگه می تونم بپرسم اسم دوست دختر تهیونگ چیه
تهیونگ ـ وای ببخشید یادم رفت
این جیا دوست دخترم هست که بیست سالش هست
اینم سویونگ دوست جدیدمون توی دانشگاست که ۲۰ سالش هست
سویونگ ـ پس چرا جیا تو کلاس ما نیست
تهیونگ ـ اون توی رشته ی پزشکی هست
سویونگ اها
کوک ـ خوب منو تهیونگ می ریم بستنی بخریم شما هم اینجا منتظر ما بمونید تا برگردیم راستی سویونگ تو بستنی چه طعمی می خوای؟
سویونگ ـ توت فرنگی
کوک ـ اها خوب باشه شما مواظب خودتون باشی تا برگردیم
صحبت جیا و سویونگ
جیا ـ می گم کوک دوست پسرته
سویونگ ـ نه این چه حرفی نه ما فقط دوستیم
جیا ـ می گم چه جوری دوست شدین
سویونگ ـ داستان رو براش تعریف کرد
حیا ـ اها
سویونگ ـ خوب بیا بیشتر راجب بهم بدونیم
جیا ـ........
مکالمه ی کوک و تهیونگ
تهیونگ ـ می گم پسر نکنه حسی به سویونگ داری
کوک ـ یه چیزی می گم به سویونگ نمی گی
تهیونگ ـ پس بهش حس داری
کوک ـ از کجا غهمیدی من که بهت نگفتم
تهیونگ ـ از رفتارات معلومه نمی خواد اصلا بگی
کوک ـ وای نکنه فهمیده
تهیونگ ـ فکر نکنم سویونگ عقلش به اینا نمی کشه
کوک ـ راجب به معشوقه ی من درست صحبت کن
تهیونگ ـ باشه حالا نمی خواد غیرتی بازی در بیاری
از زبان نویسنده
همین جور داشتن باهم کل کل می کردن که به بستنی فروشی رسیدن و بستنی خریدن و برگشتن پیش سویونگ و جیا
از زبان سویونگ
همین جور گرم صحبت بودیم که...
۵.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.