ابنبات ترش .پارت 6
جیهوپ : اگر بفهمی اون پسر منم چیکار می کنی ؟
خندیدم : شوخی نکن ،حتی شوخی هم جالب نیست .
چون حالم خوب شده بود بلند شدم برم جیهوپ دستم رو گرفت .
گفت: جوابمو بده .
دستمو کشیدم .
رسیدم به در اتاق در رو باز کردم که برم .
جیهوپ داد زد شوخی نکردم .من همون پسرم.
برگشتم و در جا از حال رفتم ( جنبه نداری ؟)
وقتی به هوش اومدم خودم رو تو تخت بیمارستان دیدم .
نگو وقتی که بیهوش شدم سرم خورده به سنگ پایین دیوار و خونریزی مغزی کردم .
پرده های دورم رو زدم کنار شب بود .
توی اتاق تنها بودم .حس بدی داشت .
تعجب کردم که چرا هیچکس کنارم نیست .
پرستار رو صدا کردم.
پرستار گفت: یه آقایی برای عیادت اومد گفت برادرخوانده شماست ولی تا شما رو دید قندش افتاد طبقه ی پایین داریم بهش آب قند میدیم .( دارو هم نه آب قند 😂)
گفتم :کی مرخص می شم ؟
ازتون یه چکاپ کلی گرفتیم جوابش که بیاد می تونید مرخص بشید .
خب کی جوابش میاد ؟
یک ماه دیگه .
چیییییی ؟؟؟؟؟؟
شوخی کردم تا صبح آماده است می تونید برید .
بلند شدم لباس هام رو پوشیدم.رفتم پایین تهیونگ روی یکی از تخت دراز کشیده بود تا منو دید شروع کرد به آه و ناله
دارم میمیرمممم
رفتم کنارش یه لگد بهش زدم از تخت پرت شد پایین
تهیونگ: چته وحشی .آدم اینجوری با کسی که داره میمیره رفتار می کنه ؟
گفتم : تو که از منم سالم تری فقط قند افتاده .
تهیونگ: نه خیر خانم من سرطان گرفتم .
یه نیشخند زدم .زر زیاد می زنی بیا بریم ببینم .
تهیونگ کفری شده بود : خیله خب مچمو گرفتی .میشه حداقل شام منو مریضی ببری رستوران ؟حال آشپزی ندارمممممم
تو رستوران ایتالیایی نشسته بودیم .
تهیونگ پاستا سفارش داد .ولی من هیچی .
تهیونگ؛ چته ؟تو که عاشق پاستایی
گفتم : به دو دلیل یکیش این که دکتر گفته فعلا نباید چیزی بخورم . دومیش هم اینکه خبری رو شنیدم که خیلی حالمو گرفته .
تهیونگ: چیه نکنه فهمیدی کراشت دوست دختر داره؟
گفتم نه فهمیدم اون همون پس یه که وقتی گم شده بودم کمکم کرد .
پاستا تو گلوی تهیونگ گیر کرد .
تهیونگ: همونی که کنار تو قتل مامان و بابا رو دید؟سرم رو کوبیدم رو میز
گفتم : آره. خود خودشه
تهیونگ یهو حالش خوب شد و شروع به هورت کشیدن پاستا کرد .
داد زدم : چندش نکن می دونی از این صدا متنفرم .
بلند تر هورت کشید .
تهیونگ: گولت زده .
گفتم چی ؟کی؟
گفت: اون پسره اسمش چی بود ،جیهوپ ،حتما ازت چیزی می خواد می خواد ازت سواستفاده کنه .
شاید اونم روت کراشه.
کوبوندم تو دهنش .
داد زدم : دیگه نبینم خز این زرا بزنی ها .جیهوپ پسر فوق العاده ایه . تازه باید خل باشه کسی رو من کراش بزنه . قیافه دارم ولی اخلاق که ندارم . هیچکس نمی تونه به جز تو منو تحمل کنه .
تهیونگ: والا منم به زور دارم تحملت می کنم .
گوشیم زنگ خورد
.جیهوپ بود .
گفت : باید ببینمت
خندیدم : شوخی نکن ،حتی شوخی هم جالب نیست .
چون حالم خوب شده بود بلند شدم برم جیهوپ دستم رو گرفت .
گفت: جوابمو بده .
دستمو کشیدم .
رسیدم به در اتاق در رو باز کردم که برم .
جیهوپ داد زد شوخی نکردم .من همون پسرم.
برگشتم و در جا از حال رفتم ( جنبه نداری ؟)
وقتی به هوش اومدم خودم رو تو تخت بیمارستان دیدم .
نگو وقتی که بیهوش شدم سرم خورده به سنگ پایین دیوار و خونریزی مغزی کردم .
پرده های دورم رو زدم کنار شب بود .
توی اتاق تنها بودم .حس بدی داشت .
تعجب کردم که چرا هیچکس کنارم نیست .
پرستار رو صدا کردم.
پرستار گفت: یه آقایی برای عیادت اومد گفت برادرخوانده شماست ولی تا شما رو دید قندش افتاد طبقه ی پایین داریم بهش آب قند میدیم .( دارو هم نه آب قند 😂)
گفتم :کی مرخص می شم ؟
ازتون یه چکاپ کلی گرفتیم جوابش که بیاد می تونید مرخص بشید .
خب کی جوابش میاد ؟
یک ماه دیگه .
چیییییی ؟؟؟؟؟؟
شوخی کردم تا صبح آماده است می تونید برید .
بلند شدم لباس هام رو پوشیدم.رفتم پایین تهیونگ روی یکی از تخت دراز کشیده بود تا منو دید شروع کرد به آه و ناله
دارم میمیرمممم
رفتم کنارش یه لگد بهش زدم از تخت پرت شد پایین
تهیونگ: چته وحشی .آدم اینجوری با کسی که داره میمیره رفتار می کنه ؟
گفتم : تو که از منم سالم تری فقط قند افتاده .
تهیونگ: نه خیر خانم من سرطان گرفتم .
یه نیشخند زدم .زر زیاد می زنی بیا بریم ببینم .
تهیونگ کفری شده بود : خیله خب مچمو گرفتی .میشه حداقل شام منو مریضی ببری رستوران ؟حال آشپزی ندارمممممم
تو رستوران ایتالیایی نشسته بودیم .
تهیونگ پاستا سفارش داد .ولی من هیچی .
تهیونگ؛ چته ؟تو که عاشق پاستایی
گفتم : به دو دلیل یکیش این که دکتر گفته فعلا نباید چیزی بخورم . دومیش هم اینکه خبری رو شنیدم که خیلی حالمو گرفته .
تهیونگ: چیه نکنه فهمیدی کراشت دوست دختر داره؟
گفتم نه فهمیدم اون همون پس یه که وقتی گم شده بودم کمکم کرد .
پاستا تو گلوی تهیونگ گیر کرد .
تهیونگ: همونی که کنار تو قتل مامان و بابا رو دید؟سرم رو کوبیدم رو میز
گفتم : آره. خود خودشه
تهیونگ یهو حالش خوب شد و شروع به هورت کشیدن پاستا کرد .
داد زدم : چندش نکن می دونی از این صدا متنفرم .
بلند تر هورت کشید .
تهیونگ: گولت زده .
گفتم چی ؟کی؟
گفت: اون پسره اسمش چی بود ،جیهوپ ،حتما ازت چیزی می خواد می خواد ازت سواستفاده کنه .
شاید اونم روت کراشه.
کوبوندم تو دهنش .
داد زدم : دیگه نبینم خز این زرا بزنی ها .جیهوپ پسر فوق العاده ایه . تازه باید خل باشه کسی رو من کراش بزنه . قیافه دارم ولی اخلاق که ندارم . هیچکس نمی تونه به جز تو منو تحمل کنه .
تهیونگ: والا منم به زور دارم تحملت می کنم .
گوشیم زنگ خورد
.جیهوپ بود .
گفت : باید ببینمت
۷.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.