چند پارتی(آسمان تنهای من) پارت ۱
چند پارتی( آسمان تنهای من) پارت ۱
شخصیت: ا.ت و جونگکوک.
ژانر: شاد،عاشقانه
ا.ت ویو
امروز میخاستم به جونگکوک بگم چقد دوسش دارم...منو جونگکوک ۲ ساله باهم دوستیم....ما تو یه آپارتمان زندگی میکنیم اونا طبقه بالا منم طبقه پایین ...ما باهم تو یه رستوران کار میکنیم البته تنها نیستم یونام باماست...بعضی روزا فک میکنم جونگکوک یونا رو دوس داره...اما من میخام بگم...بزار ببینم چه میشه....
جونگکوک ویو
کتمو از رو تختم برداشتم...و از اتاقم بيرون اومدم.....بابام رو صندلی دور میزی غذاخوری نشسته بود.......
مامان جونگکوک: صبح بخیر پسرم.....بیا صبحونه آمادست...بخور بعدش برو....
جونگکوک: صبح بخیرچشم مامان جون...
بابای جونگکوک: صبح بخیر پسرم......
رفتم و رو صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم...بعد از صبحونه بلند شدم و گونه های مامانم و بعدش از بابامو بوسیدم و بعدی خداحافظی از خونه بیرون شدم.....ازپله ها پایین میرفتم ک ا.ت و دیدم از خونش بیرون شد....کنارش رفتم....
جونگکوک: سلام....
ا.ت: سلام...خوبی...
جونگکوک: ممنونم....خب بریم...
ا.ت: آره....
باهم از پله ها پایین شدیم....رستوران ۲۰ دقیقه ای راه بود......پیاده رفتیم...اما ا.ت جوری رفتار میکرد ک میخاد چیزیو بگه....
جونگکوک: ا.ت حالت خوبه....
ا.ت: آره...چرا...
جونگکوک: هیچی...فک کردممیخای چیزیو بگی.....
ا.ت: نه چیزی نیس....
جونگکوک: باشه....نظرت چیه..بعدی کار ...بریم خوش گذرونی....
ا.ت: من و تو....
جونگکوک: نه یونام.....
ا.ت: بزار یونا چه میگه........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
شخصیت: ا.ت و جونگکوک.
ژانر: شاد،عاشقانه
ا.ت ویو
امروز میخاستم به جونگکوک بگم چقد دوسش دارم...منو جونگکوک ۲ ساله باهم دوستیم....ما تو یه آپارتمان زندگی میکنیم اونا طبقه بالا منم طبقه پایین ...ما باهم تو یه رستوران کار میکنیم البته تنها نیستم یونام باماست...بعضی روزا فک میکنم جونگکوک یونا رو دوس داره...اما من میخام بگم...بزار ببینم چه میشه....
جونگکوک ویو
کتمو از رو تختم برداشتم...و از اتاقم بيرون اومدم.....بابام رو صندلی دور میزی غذاخوری نشسته بود.......
مامان جونگکوک: صبح بخیر پسرم.....بیا صبحونه آمادست...بخور بعدش برو....
جونگکوک: صبح بخیرچشم مامان جون...
بابای جونگکوک: صبح بخیر پسرم......
رفتم و رو صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم...بعد از صبحونه بلند شدم و گونه های مامانم و بعدش از بابامو بوسیدم و بعدی خداحافظی از خونه بیرون شدم.....ازپله ها پایین میرفتم ک ا.ت و دیدم از خونش بیرون شد....کنارش رفتم....
جونگکوک: سلام....
ا.ت: سلام...خوبی...
جونگکوک: ممنونم....خب بریم...
ا.ت: آره....
باهم از پله ها پایین شدیم....رستوران ۲۰ دقیقه ای راه بود......پیاده رفتیم...اما ا.ت جوری رفتار میکرد ک میخاد چیزیو بگه....
جونگکوک: ا.ت حالت خوبه....
ا.ت: آره...چرا...
جونگکوک: هیچی...فک کردممیخای چیزیو بگی.....
ا.ت: نه چیزی نیس....
جونگکوک: باشه....نظرت چیه..بعدی کار ...بریم خوش گذرونی....
ا.ت: من و تو....
جونگکوک: نه یونام.....
ا.ت: بزار یونا چه میگه........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
۱۰.۹k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲