part2
part2
«دشمن برادرم شدم»
ته سوار ماشین شدم و به سمت باشگاه حرکت کردم
ویو ات:
رسیدم باشگاه از ماشین پیاده شدم و به سمت اقای پارک حرکت کردم
ات: سلام مربی
(علامت×جیمین)
×سلام ات خوبی
ات: مرسی
×چرا 2روزه نیومدی مشکلی پیش اومده
ات: نه مربی نگران نباشید فقط سنگینیه درسام زیاد بود
×باشه ولی دیگه تکرار نشه
ات: چشم
×ات(با حرص)
ات: ب.. بله
×چرا انقدر رسمی حرف میزنی گفتم بدم میاد
ات: ببخشید مربی
×درزم دیگه نگو مربی اسممو صدا کن
ات: چشم
×
ات: یعنی باشه
×افرین حالا برو رختکن لباساتو عوض کن بیا میخوایم گرم کنیم
ات: (سری به نشونه تایید تکون دادم و رفتم رختکن و شروع کردم عوض کردن لباسام)
ویو تهیونگ:
رسیدم باشگاه و از در پشتی وارد باشگاه شدم انباری و رد کردم و به رختکن رسیدم اومدم برم تو که با صحنه ای مواجه شدم خدمو پشت در قایم کردم و با یک چشم به بدن اون دختر نگاه کردم وای لعنتی خیلی خوب بود همینطور محو تماشاش بودم که با جیغی به خدم اومدم
«دشمن برادرم شدم»
ته سوار ماشین شدم و به سمت باشگاه حرکت کردم
ویو ات:
رسیدم باشگاه از ماشین پیاده شدم و به سمت اقای پارک حرکت کردم
ات: سلام مربی
(علامت×جیمین)
×سلام ات خوبی
ات: مرسی
×چرا 2روزه نیومدی مشکلی پیش اومده
ات: نه مربی نگران نباشید فقط سنگینیه درسام زیاد بود
×باشه ولی دیگه تکرار نشه
ات: چشم
×ات(با حرص)
ات: ب.. بله
×چرا انقدر رسمی حرف میزنی گفتم بدم میاد
ات: ببخشید مربی
×درزم دیگه نگو مربی اسممو صدا کن
ات: چشم
×
ات: یعنی باشه
×افرین حالا برو رختکن لباساتو عوض کن بیا میخوایم گرم کنیم
ات: (سری به نشونه تایید تکون دادم و رفتم رختکن و شروع کردم عوض کردن لباسام)
ویو تهیونگ:
رسیدم باشگاه و از در پشتی وارد باشگاه شدم انباری و رد کردم و به رختکن رسیدم اومدم برم تو که با صحنه ای مواجه شدم خدمو پشت در قایم کردم و با یک چشم به بدن اون دختر نگاه کردم وای لعنتی خیلی خوب بود همینطور محو تماشاش بودم که با جیغی به خدم اومدم
۶.۰k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.