Part 3
Part 3
«دشمن برادرم شدم»
همینطور محو تماشاش بودم که با جیغی به خدم اومدم
ویو ات: داشتم لباسامو عوض میکردم که با سوسکی مواجه شدم من به سوسک فوبیا دارم کنترلمو از دست دادم و جیغی کشیدم و شروع کردم به گریه کردن همون لحظه مردی تند اومد سمتم و منو بغل کرد توی بغلش احساس ارامش داشتم منو محکم تر بغل کرد که گریه هام متوقف شد منو بردو روی صندلی نشوند توی چشمام زل زدو گفت حالت خوبه بغض گرفته بودم و نمیتونستم حرف بزنم که دوباره بغلم کرد و منو روی پاهاش نشوند که اروم شدم
حالت خوبه
ات: اهم
مطمعنی
ات: اره مرسی
چرا ترسیدی
ات: خب راستش به سوسک فوبیا دارم
(خنده)
ات: اصلانم خنده نداره
باشه
ات: میتونم اسمتونو بپرسم
بله من......
صحبت ادمین: خب بچه ها تازه شروع کردم فعالیت کنم پس اگه خوشتون اومده تو کامنتا بگید بقیه فیکم هر وقت تونستم میزارم
«دشمن برادرم شدم»
همینطور محو تماشاش بودم که با جیغی به خدم اومدم
ویو ات: داشتم لباسامو عوض میکردم که با سوسکی مواجه شدم من به سوسک فوبیا دارم کنترلمو از دست دادم و جیغی کشیدم و شروع کردم به گریه کردن همون لحظه مردی تند اومد سمتم و منو بغل کرد توی بغلش احساس ارامش داشتم منو محکم تر بغل کرد که گریه هام متوقف شد منو بردو روی صندلی نشوند توی چشمام زل زدو گفت حالت خوبه بغض گرفته بودم و نمیتونستم حرف بزنم که دوباره بغلم کرد و منو روی پاهاش نشوند که اروم شدم
حالت خوبه
ات: اهم
مطمعنی
ات: اره مرسی
چرا ترسیدی
ات: خب راستش به سوسک فوبیا دارم
(خنده)
ات: اصلانم خنده نداره
باشه
ات: میتونم اسمتونو بپرسم
بله من......
صحبت ادمین: خب بچه ها تازه شروع کردم فعالیت کنم پس اگه خوشتون اومده تو کامنتا بگید بقیه فیکم هر وقت تونستم میزارم
۴.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.