عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_ دوم
P³⁴
تا اینکه خوردم به دیوار و کوک دستشو زد به دیوار و لبامو خیلیییییی عمیق بوسید جوری داشت میبوسید که نفسم دیگه بالا نمیومد
و بعد کوک دستشو دور کمرم حلقه کرد و در گوشم گفت دیگه نبینم از این کارا کنی ها(با حالت سک*سی)
و بعد دوباره بقلم کرد و دوباره منو برد رو تخت و دوبارهههههه🔞
خوابیدیم و صبح که شد هنوز گردنم کبود بود و قرار بود بریم خونه ی بابای کوک
ا/ت: کوککککک خدا نگم چیکارت کنه الان من چی بگم به بابات؟
کوک: بابام قرار نیست کاری کنه اگر هم کاری کنه جوری دیگه ای باهاش برخورد میکنم(در حال حاضر کردن صبحانه)
ا/ت: آه باشه (میره توی اتاق برای لباس عوض کردن)
کوک: ا/ت به دفعه ای کجا رفتی؟
ا/ت: توی اتاق معلوم نیست میخوام لباس عوض کنم
کوک: منم باید لباس عوض کنم(کوک کرم نریزززززززز)
ا/ت: نه تو نیا بزار اول من عوض کنم
کوک: (میره توی اتاق)
ا/ت: کوک.....
کوک:...............
ا/ت: کوککککککککک
کوک: هااااااا
ا/ت: بروووووو بیرونننننننن
کوک: اوکی
ا/ت: افرین بانی خوب
کوک:.......................................
ویو ا/ت
لباسمو عوض کردم و داشتیم راه میفتادیم
کوک: چقدر خوشگل شدی چاگیا
ا/ت: تنکش بانی
کوک:....
ا/ت: ام کوک
کوک: جونننننن
ا/ت: عه عه
کوک: ام بله
ا/ت: اهم اهم میگم میخوای کبودی روی گردنمو چیکار کنی
کوک: هیچ
ا/ت: واقعا
کوک: اره
ا/ت:......
ویو ا/ت
رسیدم به مهمونی و دیدم که..........
خماریییییی
🍷لایک: ³⁴
کامنت: ³⁶🍷
#فصل_ دوم
P³⁴
تا اینکه خوردم به دیوار و کوک دستشو زد به دیوار و لبامو خیلیییییی عمیق بوسید جوری داشت میبوسید که نفسم دیگه بالا نمیومد
و بعد کوک دستشو دور کمرم حلقه کرد و در گوشم گفت دیگه نبینم از این کارا کنی ها(با حالت سک*سی)
و بعد دوباره بقلم کرد و دوباره منو برد رو تخت و دوبارهههههه🔞
خوابیدیم و صبح که شد هنوز گردنم کبود بود و قرار بود بریم خونه ی بابای کوک
ا/ت: کوککککک خدا نگم چیکارت کنه الان من چی بگم به بابات؟
کوک: بابام قرار نیست کاری کنه اگر هم کاری کنه جوری دیگه ای باهاش برخورد میکنم(در حال حاضر کردن صبحانه)
ا/ت: آه باشه (میره توی اتاق برای لباس عوض کردن)
کوک: ا/ت به دفعه ای کجا رفتی؟
ا/ت: توی اتاق معلوم نیست میخوام لباس عوض کنم
کوک: منم باید لباس عوض کنم(کوک کرم نریزززززززز)
ا/ت: نه تو نیا بزار اول من عوض کنم
کوک: (میره توی اتاق)
ا/ت: کوک.....
کوک:...............
ا/ت: کوککککککککک
کوک: هااااااا
ا/ت: بروووووو بیرونننننننن
کوک: اوکی
ا/ت: افرین بانی خوب
کوک:.......................................
ویو ا/ت
لباسمو عوض کردم و داشتیم راه میفتادیم
کوک: چقدر خوشگل شدی چاگیا
ا/ت: تنکش بانی
کوک:....
ا/ت: ام کوک
کوک: جونننننن
ا/ت: عه عه
کوک: ام بله
ا/ت: اهم اهم میگم میخوای کبودی روی گردنمو چیکار کنی
کوک: هیچ
ا/ت: واقعا
کوک: اره
ا/ت:......
ویو ا/ت
رسیدم به مهمونی و دیدم که..........
خماریییییی
🍷لایک: ³⁴
کامنت: ³⁶🍷
۴۰.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.