عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_سوم
P⁵⁹
و درموردش حرف زدیم منم بقضم گرفته بود
تهیونگ: حالت خوبه
ا/ت: چطور میتونم خوب باشم
تهیونگ: منم واقعا نمیدونم چرا باهات همیچین کاری کرد
ا/ت: واقعا براش متاسفم
تهیونگ: منم
ا/ت: میشه لطفا با من حرف نزنی
تهیونگ: باشه تایگر کوچولو
ا/ت:(بقض)
*چند دقیقه بعد*
ویو ا/ت
رسیدیم خونه ی تهیونگ و درو باز کرد و رفتیم تو
بارون هم گرفته بود
تهیونگ: برو تو پرنسس من
ا/ت:...........(میره توی اتاق لباس هاشو عوض کنه بعد میره رو تخت)
تهیونگ:(اونم میره لباس هاشو عوض میکنه و میره پای گوشی)
ا/ت:(پتو رو میکشه رو سرش فقط گریه میکنه)
تهیونگ: عه کوک پیام داده
کوک: تهیونگ حال ا/ت خوبه
تهیونگ: نه، داره گریه میکنه
کوک: وای خداااااااا اخه چرا به نظرت ترکم میکنه؟
تهیونگ: اره حتما
کوک: مرسی بابت اعتماد به نفس😑
تهیونگ: خواهش، واقعا ازت انتظار نداشتم
کوک:......
تهیونگ: یعنی به من که داداشتم هم نگفتی واقعا که
کوک: تروخدا انقدر به روم نیار
تهیونگ: واقعا که بای
کوک: وایستا، عه اخرین بازدید به تازگی بزار بهش زنگ بزنم
تهیونگ:........
کوک:(درحال زنگ زدن به تهیونگ)
تهیونگ: چرا دست از سرم ور نمیداره خدااااااااا
کوک: الو
تهیونگ: بل
کوک: زود گوشی و بده ا/ت
تهیونگ: باشه، ا/ت کوک بیا باهاش حرف بزن
ا/ت: نمیخوام باهاش حرف بزنم قطع کن
تهیونگ: شنیدی چی گفت
کوک: بزار رو ایفون
تهیونگ: گفت نمیخواد دیگه
کوک: گفتم بزار
تهیونگ: باشه(میزاره رو ایفون)
کوک: عشقم، درچه حالی، من واقعا از معذرت میخوام من خریت کردم ببخشید
من واقعا اونو زیاد دوست نداشتم ولی اون چسبیده بود به من ولم نمیکرد
ا/ت: ازش تاحالا لب گرفتی؟
کوک: من نه ولی اون اره
ا/ت:......................
کوک: میشه برگردی تروخدا
ا/ت: نه، اینجا در امان ترم
کوک: تروخدا
ا/ت: چرا گذاشتی ازت لب بگیره؟ ها
کوک: چون نامزدم بود بعدشم نه اینکه تو روزی از ۲۰ بار از چند نفر لب میگیری
ا/ت: فقط خفه شو
کوک: چاگیا ببخشید برگرد
ا/ت: گفتم که نه
کوک: چاگیا، داری لج میکنی
ا/ت: اره بعدشم منو چاگیا صدا نکن من نه دیگه چاگیاتم نه عشقت نه دارلینگت
بعد که یکم گذشت واقعا ترکت میکنم
کوک: منتظرت میمونم برگردی من میدونم بدون من نمیتونی پس فعلا بای.
ا/ت:(کوک قطع کرد و دوباره نشست گریه کرد)
تهیونگ: هعی متاسفم
ا/ت: چیز دیگه ای به غیر متاسفم بلد نیستی؟
تهیونگ:.......
ا/ت: برو از اتاق بیرون
تهیونگ: باش
*چند ساعت بعد*
ویو ا/ت
خوابم نمیبرد و پا شدم........
#فصل_سوم
P⁵⁹
و درموردش حرف زدیم منم بقضم گرفته بود
تهیونگ: حالت خوبه
ا/ت: چطور میتونم خوب باشم
تهیونگ: منم واقعا نمیدونم چرا باهات همیچین کاری کرد
ا/ت: واقعا براش متاسفم
تهیونگ: منم
ا/ت: میشه لطفا با من حرف نزنی
تهیونگ: باشه تایگر کوچولو
ا/ت:(بقض)
*چند دقیقه بعد*
ویو ا/ت
رسیدیم خونه ی تهیونگ و درو باز کرد و رفتیم تو
بارون هم گرفته بود
تهیونگ: برو تو پرنسس من
ا/ت:...........(میره توی اتاق لباس هاشو عوض کنه بعد میره رو تخت)
تهیونگ:(اونم میره لباس هاشو عوض میکنه و میره پای گوشی)
ا/ت:(پتو رو میکشه رو سرش فقط گریه میکنه)
تهیونگ: عه کوک پیام داده
کوک: تهیونگ حال ا/ت خوبه
تهیونگ: نه، داره گریه میکنه
کوک: وای خداااااااا اخه چرا به نظرت ترکم میکنه؟
تهیونگ: اره حتما
کوک: مرسی بابت اعتماد به نفس😑
تهیونگ: خواهش، واقعا ازت انتظار نداشتم
کوک:......
تهیونگ: یعنی به من که داداشتم هم نگفتی واقعا که
کوک: تروخدا انقدر به روم نیار
تهیونگ: واقعا که بای
کوک: وایستا، عه اخرین بازدید به تازگی بزار بهش زنگ بزنم
تهیونگ:........
کوک:(درحال زنگ زدن به تهیونگ)
تهیونگ: چرا دست از سرم ور نمیداره خدااااااااا
کوک: الو
تهیونگ: بل
کوک: زود گوشی و بده ا/ت
تهیونگ: باشه، ا/ت کوک بیا باهاش حرف بزن
ا/ت: نمیخوام باهاش حرف بزنم قطع کن
تهیونگ: شنیدی چی گفت
کوک: بزار رو ایفون
تهیونگ: گفت نمیخواد دیگه
کوک: گفتم بزار
تهیونگ: باشه(میزاره رو ایفون)
کوک: عشقم، درچه حالی، من واقعا از معذرت میخوام من خریت کردم ببخشید
من واقعا اونو زیاد دوست نداشتم ولی اون چسبیده بود به من ولم نمیکرد
ا/ت: ازش تاحالا لب گرفتی؟
کوک: من نه ولی اون اره
ا/ت:......................
کوک: میشه برگردی تروخدا
ا/ت: نه، اینجا در امان ترم
کوک: تروخدا
ا/ت: چرا گذاشتی ازت لب بگیره؟ ها
کوک: چون نامزدم بود بعدشم نه اینکه تو روزی از ۲۰ بار از چند نفر لب میگیری
ا/ت: فقط خفه شو
کوک: چاگیا ببخشید برگرد
ا/ت: گفتم که نه
کوک: چاگیا، داری لج میکنی
ا/ت: اره بعدشم منو چاگیا صدا نکن من نه دیگه چاگیاتم نه عشقت نه دارلینگت
بعد که یکم گذشت واقعا ترکت میکنم
کوک: منتظرت میمونم برگردی من میدونم بدون من نمیتونی پس فعلا بای.
ا/ت:(کوک قطع کرد و دوباره نشست گریه کرد)
تهیونگ: هعی متاسفم
ا/ت: چیز دیگه ای به غیر متاسفم بلد نیستی؟
تهیونگ:.......
ا/ت: برو از اتاق بیرون
تهیونگ: باش
*چند ساعت بعد*
ویو ا/ت
خوابم نمیبرد و پا شدم........
۱۵.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.