𝕻𝖆𝖗𝖙 11
𝕻𝖆𝖗𝖙 11
در اتاق باز شد جونگ کوک با ۳ پسر دیگه وارد شد
_جونگ کوک: این ها دوستای من هستن باهاشون اشنا شو
_ا/ت : باشه
_ا/ت: سلام من ا/ت هستم
_جیمین: سلام من جیمینم
_تهیونگ: سلام منم تهیونگم
_شوگا: سلام من مین یونگی هستم
_ا/ت:خوشبختم
_جونگ کوک: در طول مدتی که باهم ازدواج میکنیم بهتره که بشناسیشون
_ا/ت: باشه فهمیدم
در اتاق زده شد و یه خدمتکار وارد شد
_ارباب بانوی بزرگ اومدن( همون مامان بزرگ) بقیه مهمون ها هم کم کم دارن میرسن پدرتون می فرمایند
که بفرمایید پایین
تهیونگ، جیمین و شوگا رفتن پایین
_جونگ کوک: اماده ای
_ا/ت:بله
ا/ت به همراه جونگ کوک به پایین رفتن...
توی راه پله ها بودن که جونگ کوک گفت:
_ دستم رو بگیر
_باشه
ا/ت دست کوک رو میگیره و به پایین پله ها میرسن که مادربزرگ روبروشون قرار میگیره
مادربزرگ: به به نوه عزیزم جونگ کوک بلخره، یه دختر همراه و کنارت دیدیم...
در اتاق باز شد جونگ کوک با ۳ پسر دیگه وارد شد
_جونگ کوک: این ها دوستای من هستن باهاشون اشنا شو
_ا/ت : باشه
_ا/ت: سلام من ا/ت هستم
_جیمین: سلام من جیمینم
_تهیونگ: سلام منم تهیونگم
_شوگا: سلام من مین یونگی هستم
_ا/ت:خوشبختم
_جونگ کوک: در طول مدتی که باهم ازدواج میکنیم بهتره که بشناسیشون
_ا/ت: باشه فهمیدم
در اتاق زده شد و یه خدمتکار وارد شد
_ارباب بانوی بزرگ اومدن( همون مامان بزرگ) بقیه مهمون ها هم کم کم دارن میرسن پدرتون می فرمایند
که بفرمایید پایین
تهیونگ، جیمین و شوگا رفتن پایین
_جونگ کوک: اماده ای
_ا/ت:بله
ا/ت به همراه جونگ کوک به پایین رفتن...
توی راه پله ها بودن که جونگ کوک گفت:
_ دستم رو بگیر
_باشه
ا/ت دست کوک رو میگیره و به پایین پله ها میرسن که مادربزرگ روبروشون قرار میگیره
مادربزرگ: به به نوه عزیزم جونگ کوک بلخره، یه دختر همراه و کنارت دیدیم...
۸.۵k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.