فصل²پارت¹²
«ویو کوک»
از بیمارستان زدم بیرون و خب سوار موتورم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
بعد از ⁵مین رسیدم خونه و لباسامو عوض کردم
خیلی اعصابم خورد بود و خب به سمت بار رفتم همه جا پر از بوی سیگار و الکل پر بود
رفتم یه جا نشستم و به گارسون گفتم تا بیاد
•••: خوش اومدین چی میل دارین؟
کوک: ویسکی ⁸⁰درصد
•••: چشم الان براتون میارم... بفرمایید
⁴⁰مین بعد
کوک زیادی مست کرده بود حتی زه زور راه میرفت که یهو یه دختر با چشمای مشکی و موهای کوتاه اومد پیش کوک
... : میتونیم بیشتر اشنا شیم؟(عشوه)
کوک: برو بگو ات بیاد؛ ات من(در حالت مستی)
... : ولی من بهتر از اونم و نشست روی پاهای کوک که کوک رو تحریک کنه... چطوره ددی جونم؟
کوک: تو کی هستی؟
... : از الان عشق تو ام
کوک: عشق من ات هست
... : ولی من عشق تو ام
«ویو کوک»
دیگه خیلی تحریک شده بودم و خب رفتم سمت لبای دختره
.............................................................
اصمات pv
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«ویو نامجون»
وقتی دیدم کوک رفت منم رفتم دنبالش
که اخر سر دیدم رفت داخل بار و اون حرکت کوک باورم نمیشه مگه نمیگفت اترو دوست داره ولی الان با این دختره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح روز بعد
«ویو کوک»
وقتی بیدار شدم دیدم کنار یه دخترم
دیشب چه اتفاقی افتاد؟(که یهو همه چیز یادش اومد)
که یهو کوک با داد گفت: فاک«داد»
و خب اون دختر از خواب بیدار شد
شرطا
کامنت ¹⁰⁰
لایک²⁰
از بیمارستان زدم بیرون و خب سوار موتورم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
بعد از ⁵مین رسیدم خونه و لباسامو عوض کردم
خیلی اعصابم خورد بود و خب به سمت بار رفتم همه جا پر از بوی سیگار و الکل پر بود
رفتم یه جا نشستم و به گارسون گفتم تا بیاد
•••: خوش اومدین چی میل دارین؟
کوک: ویسکی ⁸⁰درصد
•••: چشم الان براتون میارم... بفرمایید
⁴⁰مین بعد
کوک زیادی مست کرده بود حتی زه زور راه میرفت که یهو یه دختر با چشمای مشکی و موهای کوتاه اومد پیش کوک
... : میتونیم بیشتر اشنا شیم؟(عشوه)
کوک: برو بگو ات بیاد؛ ات من(در حالت مستی)
... : ولی من بهتر از اونم و نشست روی پاهای کوک که کوک رو تحریک کنه... چطوره ددی جونم؟
کوک: تو کی هستی؟
... : از الان عشق تو ام
کوک: عشق من ات هست
... : ولی من عشق تو ام
«ویو کوک»
دیگه خیلی تحریک شده بودم و خب رفتم سمت لبای دختره
.............................................................
اصمات pv
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«ویو نامجون»
وقتی دیدم کوک رفت منم رفتم دنبالش
که اخر سر دیدم رفت داخل بار و اون حرکت کوک باورم نمیشه مگه نمیگفت اترو دوست داره ولی الان با این دختره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح روز بعد
«ویو کوک»
وقتی بیدار شدم دیدم کنار یه دخترم
دیشب چه اتفاقی افتاد؟(که یهو همه چیز یادش اومد)
که یهو کوک با داد گفت: فاک«داد»
و خب اون دختر از خواب بیدار شد
شرطا
کامنت ¹⁰⁰
لایک²⁰
۱۱.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.