عشق شیرین پارت ۲۷
یونا:
میترسیدم....میترسیدم از اینکه جی هوپ رو از دست بدم..یه حس بدی داشتم
من بدون جی هوپ میمیرم....ولی این دلشوره ایی که دارم...نگرانم میکنه انگار قراره یه اتفاقی بیفته
میدونستم که این وسط یکی هست....شاید جی هوپ دوسش داره....شایدم من اشتباه میکنم
با صدای جی هوپ به خودم اومدم
جی هوپ:کجایی یونا خانوم؟
_اینجا
جی هوپ:اینجایی و یه ساعته دارم صدات میکنم جواب نمیدی؟
_خب داشتم فکر میکردم
جی هوپ:به چی؟
_هیچی
جی هوپ:به هیچی داشتی فکر میکردی؟
_عه گیر نده جی هوپ
جی هوپ:بگو ببینم چی فکرتو اینقدر مشغول کرده؟
لبامو جمع کردم و گفتم:هیچی
کلافه شد و گفت:هووف....بازم...بازم گفت هیچی....احساس میگنم ناراحتی یونا
_نه ناراحت نیستم....جی هوپ
جی هوپ:جانم؟
_منو میبری بیرون؟
_اره عزیزم از این به بعد هرشب میبرمت بیرون اینکه ناراحتی نداره
**&&***
چندماه بعد
یونا:
دیگه شکمم جلو اومده بود و راه رفتن برام سخت شده بود
با نفس نفس از جام بلند شدم
جی هوپ:اخه عزیزم چرا به خودت فشار میاری؟
_فشار نیاوردم که....فقط سختمه داره اذیت میکنه
جی هوپ:۲ ماه دیگه راحت میشی
_اووو ۲ ماه خودش خیلیه دخترت خیلی اذیتم کرده
جی هوپ:۲ ماه دیگه منم راحت میشم
_تو چرا؟مگه تو حامله ایی؟
جی هوپ:نه از لحاظ دیگه
_چه لحاظ؟
اومد دم گوشم حرفش رو گفت که از خجالت قرمز شدم
_بی ادب
جی هوپ:خوب راست میگم
_خیلی بی ادبی اصلا برو
جی هوپ:غذا چی داریم؟
نیشم رو باز کردم و نگاش کردم
با اخم گفت:بازم غذای بیرون؟
_کلا هفته ایی یبار از بیرون غذا میخری
جی هوپ:اون یبار هم زیاده
_یه چیزی بهت میگما
جی هوپ:بیخیال اینا....راستی اخر هفته به مهمونی دعوتیم
_خب خوش بگذره
جی هوپ:شماهم تشریف میاری نمیتونم تورو تنها بزارم...از الانم گفتم اگه لباسی خواستی بخری بریم بخریم
_من با این وضعیتم پاشم بیام اونجا؟سختمه خب
جی هوپ:وضعیتت خوبه بعدشم من بهشون گفتم نمیتونم بیام ولی اصرار کردن منم نمیتونم تورو تنها ول کنم
_حالا مهمونیه کیه؟اسمش چیه؟
جی هوپ:مهمونی یکی از همکارام....اسمش....لی یونگبوک هس
یه ذره فکر کردم
_اسمش برام اشناس ولی نمیشناسم
بعد از غذا خوردن جین و یجی اومدن و یه ساعت حرف زدیم اونا میخواستن اخر هفته با دوستامون برن بیرون منم میخواستم برم ولی.....جی هوپ نزاشت....چون باید میرفتیم اون مهمونی کوفتی....اه من نمیخواستم برم
گوشیم رو برداشتم تا برم توی اتاق بخوابم
جی هوپ:یونا؟چرا الکی ناراحت میشی
_الکی؟گفتم دوست ندارم بیام به اون مهمونی
جی هوپ:نمیشه یونا باید بریم
تن صدام رو بلند کردم:یعنی مهمونی کوفتی اون همکارت مهمتر از منهه؟
بلندتر از خودم داد زد:مهم تر از تو نیس ولی تا این حد بدون که اون مهمونی سرنوشت تو و بچمونه
به فکر فرو رفتم...یعنی چی؟
جس هوپ:فکر نکن با نتیجه ایی نمیرسی
با بغض رقتم سمت اتاق و خوابیدم
ادامه در پارت بعدی
دوستان ببخشید دیروز پارت نزاشتم ....بخاطر چهارشنبه سوری سرم شلوغ بود عوضش امروز دو پارت میزارم
میترسیدم....میترسیدم از اینکه جی هوپ رو از دست بدم..یه حس بدی داشتم
من بدون جی هوپ میمیرم....ولی این دلشوره ایی که دارم...نگرانم میکنه انگار قراره یه اتفاقی بیفته
میدونستم که این وسط یکی هست....شاید جی هوپ دوسش داره....شایدم من اشتباه میکنم
با صدای جی هوپ به خودم اومدم
جی هوپ:کجایی یونا خانوم؟
_اینجا
جی هوپ:اینجایی و یه ساعته دارم صدات میکنم جواب نمیدی؟
_خب داشتم فکر میکردم
جی هوپ:به چی؟
_هیچی
جی هوپ:به هیچی داشتی فکر میکردی؟
_عه گیر نده جی هوپ
جی هوپ:بگو ببینم چی فکرتو اینقدر مشغول کرده؟
لبامو جمع کردم و گفتم:هیچی
کلافه شد و گفت:هووف....بازم...بازم گفت هیچی....احساس میگنم ناراحتی یونا
_نه ناراحت نیستم....جی هوپ
جی هوپ:جانم؟
_منو میبری بیرون؟
_اره عزیزم از این به بعد هرشب میبرمت بیرون اینکه ناراحتی نداره
**&&***
چندماه بعد
یونا:
دیگه شکمم جلو اومده بود و راه رفتن برام سخت شده بود
با نفس نفس از جام بلند شدم
جی هوپ:اخه عزیزم چرا به خودت فشار میاری؟
_فشار نیاوردم که....فقط سختمه داره اذیت میکنه
جی هوپ:۲ ماه دیگه راحت میشی
_اووو ۲ ماه خودش خیلیه دخترت خیلی اذیتم کرده
جی هوپ:۲ ماه دیگه منم راحت میشم
_تو چرا؟مگه تو حامله ایی؟
جی هوپ:نه از لحاظ دیگه
_چه لحاظ؟
اومد دم گوشم حرفش رو گفت که از خجالت قرمز شدم
_بی ادب
جی هوپ:خوب راست میگم
_خیلی بی ادبی اصلا برو
جی هوپ:غذا چی داریم؟
نیشم رو باز کردم و نگاش کردم
با اخم گفت:بازم غذای بیرون؟
_کلا هفته ایی یبار از بیرون غذا میخری
جی هوپ:اون یبار هم زیاده
_یه چیزی بهت میگما
جی هوپ:بیخیال اینا....راستی اخر هفته به مهمونی دعوتیم
_خب خوش بگذره
جی هوپ:شماهم تشریف میاری نمیتونم تورو تنها بزارم...از الانم گفتم اگه لباسی خواستی بخری بریم بخریم
_من با این وضعیتم پاشم بیام اونجا؟سختمه خب
جی هوپ:وضعیتت خوبه بعدشم من بهشون گفتم نمیتونم بیام ولی اصرار کردن منم نمیتونم تورو تنها ول کنم
_حالا مهمونیه کیه؟اسمش چیه؟
جی هوپ:مهمونی یکی از همکارام....اسمش....لی یونگبوک هس
یه ذره فکر کردم
_اسمش برام اشناس ولی نمیشناسم
بعد از غذا خوردن جین و یجی اومدن و یه ساعت حرف زدیم اونا میخواستن اخر هفته با دوستامون برن بیرون منم میخواستم برم ولی.....جی هوپ نزاشت....چون باید میرفتیم اون مهمونی کوفتی....اه من نمیخواستم برم
گوشیم رو برداشتم تا برم توی اتاق بخوابم
جی هوپ:یونا؟چرا الکی ناراحت میشی
_الکی؟گفتم دوست ندارم بیام به اون مهمونی
جی هوپ:نمیشه یونا باید بریم
تن صدام رو بلند کردم:یعنی مهمونی کوفتی اون همکارت مهمتر از منهه؟
بلندتر از خودم داد زد:مهم تر از تو نیس ولی تا این حد بدون که اون مهمونی سرنوشت تو و بچمونه
به فکر فرو رفتم...یعنی چی؟
جس هوپ:فکر نکن با نتیجه ایی نمیرسی
با بغض رقتم سمت اتاق و خوابیدم
ادامه در پارت بعدی
دوستان ببخشید دیروز پارت نزاشتم ....بخاطر چهارشنبه سوری سرم شلوغ بود عوضش امروز دو پارت میزارم
۵.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.