من شیطان و توفرشته|•
منشیطان و توفرشته|•
#Part_۲۳
✨💜☁️🪐
×اما تو یچیز دیگه رو نمیدونی
+چی ولم کن
فهمیدم چیکار کنم دستش رو گاز میگیرم
تا به ذهنم رسید عملیش کردم
×آخ،سگ شدی ماهرو
نگاهم کرد،تازه متوجه شده بود که من دیدمش
+تو آرتامی،عرفان نیستی درسته؟
×بزار توضیح میدم
+چی رو،چی رو میخوای توضیح بدی ها؟
×ببین ماهرو من داداشت رو از قصد نکشتم،اون باید میمرد،اون دیوونه شده بود
جمع شدم تو بغل خودم
دستش رو به طرفم آورد
+دستت رو بکش مگه نه گاز میگیرم
×ماهرو نزن تو ذوقم میخواستم ببینمت حالا دیدمت چرا اینطوری میکنی
+دیدی،ببین ...دوست بودی از پشت میخواستی خنجر بزنی
×باشه تنهات میزارم،الان اعصبانیی
+کجا عوضی وایسا بکشمت بعد
به حرفام پوزخند زد و رفت
عه به من میخنده اییییش
ععع عوضی ععع آشغال عه عه عه
عرفان،آرتام بود از اولشم رادین گفت،گفت بهش اعتماد نکن
چطور منو گول میزنه
ینی میخواد منم بکشه
اگه منو بکشه چی،اگه منو بدزده ببره یجای دور چی
به این چرت و پرتا فکر میکردم که در باز شد
با باز شدن در آرتام اومد تو
دستش رو به معنی ساکت گذاشت رو لبش و آروم گفت
×هیس...چیزی نمیگی ماهرو
+چی میگی بنال
×من سگم اره؟
+اره
×ولی تو گاز گرفتی
نگاش کردم و منتظر موندم
×من خودمو جای یه نفر دیگه زدم،من عاشقتم
+پس چرا داداشمو کشتی.
×دایان و من مثل دو برادر بودیم ولی اون واقعا عقلش رو از دس داده بود میخواست هممون رو لو بده
+خب،قرار نبود بکشیش
×اول اون میخواست منو بکشه
+دروغ میگی
×چاقو تو دستش بود میخواس منو بکشه
نگاش کردم که خیلی با اعتماد بنفس گفت
×ماهرو مِری می؟🤲🏼
(یه کیدراما درک میکنه🤌🏻❤)
#Part_۲۳
✨💜☁️🪐
×اما تو یچیز دیگه رو نمیدونی
+چی ولم کن
فهمیدم چیکار کنم دستش رو گاز میگیرم
تا به ذهنم رسید عملیش کردم
×آخ،سگ شدی ماهرو
نگاهم کرد،تازه متوجه شده بود که من دیدمش
+تو آرتامی،عرفان نیستی درسته؟
×بزار توضیح میدم
+چی رو،چی رو میخوای توضیح بدی ها؟
×ببین ماهرو من داداشت رو از قصد نکشتم،اون باید میمرد،اون دیوونه شده بود
جمع شدم تو بغل خودم
دستش رو به طرفم آورد
+دستت رو بکش مگه نه گاز میگیرم
×ماهرو نزن تو ذوقم میخواستم ببینمت حالا دیدمت چرا اینطوری میکنی
+دیدی،ببین ...دوست بودی از پشت میخواستی خنجر بزنی
×باشه تنهات میزارم،الان اعصبانیی
+کجا عوضی وایسا بکشمت بعد
به حرفام پوزخند زد و رفت
عه به من میخنده اییییش
ععع عوضی ععع آشغال عه عه عه
عرفان،آرتام بود از اولشم رادین گفت،گفت بهش اعتماد نکن
چطور منو گول میزنه
ینی میخواد منم بکشه
اگه منو بکشه چی،اگه منو بدزده ببره یجای دور چی
به این چرت و پرتا فکر میکردم که در باز شد
با باز شدن در آرتام اومد تو
دستش رو به معنی ساکت گذاشت رو لبش و آروم گفت
×هیس...چیزی نمیگی ماهرو
+چی میگی بنال
×من سگم اره؟
+اره
×ولی تو گاز گرفتی
نگاش کردم و منتظر موندم
×من خودمو جای یه نفر دیگه زدم،من عاشقتم
+پس چرا داداشمو کشتی.
×دایان و من مثل دو برادر بودیم ولی اون واقعا عقلش رو از دس داده بود میخواست هممون رو لو بده
+خب،قرار نبود بکشیش
×اول اون میخواست منو بکشه
+دروغ میگی
×چاقو تو دستش بود میخواس منو بکشه
نگاش کردم که خیلی با اعتماد بنفس گفت
×ماهرو مِری می؟🤲🏼
(یه کیدراما درک میکنه🤌🏻❤)
۲.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.