پارت دوازدهم
راوی:
بله بله مثله فیلم هندی شد زارتی کوک افتاد رو دختر مردم و تق اولین بوسه ی یونا رو به نام خودش ثبت کرد😁😁
از اونطرف بدبختا از شدت شوک فقط توی چشای هم خیره شده بودن بدنشون یاری نمی کرد تکون بخورن،🤭🤭
یهو با صدای جیغ یه نفر کوک و یونا یهو از رو تخت بلند شدن اون کسی که جیغ زد.....
فلش بک به اون لحظه ای که کوک روی یونا افتاد:
هانول توی ذهنش: این چه سمیه آخه یه خودکار چطور باعث و بانیه امر خیر میشه،
بیخیال هانول اگر کوک بفهمه این صحنه رو دیدی فاتحت خوندس پس تصمیم گرفته شد ..... الفراررررر
راوی:
هانول تا برگشت فرار کنه با چیزی که دید چشاش چهار تا شد و نفسش توی سینه حبس شد
هانول:
وای نه یوری رو حالا چیکار کنم اونا که تو آسمونان یوری هم از حرص و عصبانیت قرمز شده و تیک گرفته
راوی:
هانول تا قدم اولش رو به سمت یوری برداشت یهو صدای یوری بلند شد
یوری:عرررررررررررررررررر(یعنی جیغ میزنه همینطور بچه ها این اتفاقات توی این چند ثانیه افتاد)
راوی:
یونا و کوک ترسیده یهو از تخت بلند شدن
که جین و ته با نگرانی از راه رسیدن
ته: چی شده؟؟کییی مرده؟؟
جین: کی حمله کرده؟؟
بچه ها بیاید بریم زیر زمین تا با موشک نفرستادمون تو هوا
ته: داداش مگه زمان جنگه؟؟
جین: راست میگیا،
اما چرا جیغ میزدنین؟
همه توی سکوت بودن که یوری با عصبانیت و با تعجب گفت
یوری: ار با ب شما الان روی یونا بودید و داشتین می بوسیدینش(با لکنت)
ته: جانننننم بلههه
جین: کوک یوری چی میگه؟
راوی:
یونا که از خجالت آب شده بود قرمز شده بود و سرشو انداخته بود پایین
از اون طرف هانول داشت به این فکر می کرد که اگه به اون خودکار کوفتی روی زمین پی ببرن باید اشهد خودشو بخونه پس ساکت موند😄
اما کوک لب زد
کوک: درسته اما
هنوز حرفش تموم نشده بود که جین گفت
جین: از دست تو کوک با دختر مردم داشتی چیکار می کردی(با عصبانیت)
کوک:نه هیونگ اشتباه متوجه شدی
ته: چیو اشتباه متوجه نشد.... خاک تو سرت کوک دو ساعت خونه نبودیم توی بی جنبه داشتی چه بلایی سر دختر مردم می اوردی(کلافه)
کوک دیگه عصبی شد و دادی زد که همه ساکت شدن
کوک: یه لحظه به من گوش بدید(داد)
جین: باشه بگو
کوک: من و هانول و یونا داشتیم با هم حرف می زدیم که هانول گفت تشنمه
جین:خب ادامش
ته: اوهوم.. خب ادامش
کوک:بعدش رفت آب بخوره من و یونا توی اتاق منتظر هانول بودیم که
جین: که گفتی بزار منم از فرصت ایتفاده کنم یه حرکتی بزنم.. آره؟
ته: آره.... توهم گفتی بزار یه حرکتی بزنم
جین: ته ادامو در نیاروگرنه همینجا چالت می کنم(داد)
ته: غلط خوردم هیونگ دیگه تکرار نمیشه(با ترس)
کوک: نه بعدش پام رفت روی خودکار در همون لحظه یونا داشت رو تختی رو مرتب می کرد که افتادم روش و اون اتفاق رخ داد(سریع)
الان یه پارت دیگه میزارم😁
بله بله مثله فیلم هندی شد زارتی کوک افتاد رو دختر مردم و تق اولین بوسه ی یونا رو به نام خودش ثبت کرد😁😁
از اونطرف بدبختا از شدت شوک فقط توی چشای هم خیره شده بودن بدنشون یاری نمی کرد تکون بخورن،🤭🤭
یهو با صدای جیغ یه نفر کوک و یونا یهو از رو تخت بلند شدن اون کسی که جیغ زد.....
فلش بک به اون لحظه ای که کوک روی یونا افتاد:
هانول توی ذهنش: این چه سمیه آخه یه خودکار چطور باعث و بانیه امر خیر میشه،
بیخیال هانول اگر کوک بفهمه این صحنه رو دیدی فاتحت خوندس پس تصمیم گرفته شد ..... الفراررررر
راوی:
هانول تا برگشت فرار کنه با چیزی که دید چشاش چهار تا شد و نفسش توی سینه حبس شد
هانول:
وای نه یوری رو حالا چیکار کنم اونا که تو آسمونان یوری هم از حرص و عصبانیت قرمز شده و تیک گرفته
راوی:
هانول تا قدم اولش رو به سمت یوری برداشت یهو صدای یوری بلند شد
یوری:عرررررررررررررررررر(یعنی جیغ میزنه همینطور بچه ها این اتفاقات توی این چند ثانیه افتاد)
راوی:
یونا و کوک ترسیده یهو از تخت بلند شدن
که جین و ته با نگرانی از راه رسیدن
ته: چی شده؟؟کییی مرده؟؟
جین: کی حمله کرده؟؟
بچه ها بیاید بریم زیر زمین تا با موشک نفرستادمون تو هوا
ته: داداش مگه زمان جنگه؟؟
جین: راست میگیا،
اما چرا جیغ میزدنین؟
همه توی سکوت بودن که یوری با عصبانیت و با تعجب گفت
یوری: ار با ب شما الان روی یونا بودید و داشتین می بوسیدینش(با لکنت)
ته: جانننننم بلههه
جین: کوک یوری چی میگه؟
راوی:
یونا که از خجالت آب شده بود قرمز شده بود و سرشو انداخته بود پایین
از اون طرف هانول داشت به این فکر می کرد که اگه به اون خودکار کوفتی روی زمین پی ببرن باید اشهد خودشو بخونه پس ساکت موند😄
اما کوک لب زد
کوک: درسته اما
هنوز حرفش تموم نشده بود که جین گفت
جین: از دست تو کوک با دختر مردم داشتی چیکار می کردی(با عصبانیت)
کوک:نه هیونگ اشتباه متوجه شدی
ته: چیو اشتباه متوجه نشد.... خاک تو سرت کوک دو ساعت خونه نبودیم توی بی جنبه داشتی چه بلایی سر دختر مردم می اوردی(کلافه)
کوک دیگه عصبی شد و دادی زد که همه ساکت شدن
کوک: یه لحظه به من گوش بدید(داد)
جین: باشه بگو
کوک: من و هانول و یونا داشتیم با هم حرف می زدیم که هانول گفت تشنمه
جین:خب ادامش
ته: اوهوم.. خب ادامش
کوک:بعدش رفت آب بخوره من و یونا توی اتاق منتظر هانول بودیم که
جین: که گفتی بزار منم از فرصت ایتفاده کنم یه حرکتی بزنم.. آره؟
ته: آره.... توهم گفتی بزار یه حرکتی بزنم
جین: ته ادامو در نیاروگرنه همینجا چالت می کنم(داد)
ته: غلط خوردم هیونگ دیگه تکرار نمیشه(با ترس)
کوک: نه بعدش پام رفت روی خودکار در همون لحظه یونا داشت رو تختی رو مرتب می کرد که افتادم روش و اون اتفاق رخ داد(سریع)
الان یه پارت دیگه میزارم😁
۸.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.