پارت سیزدهم
ته: مگه فیلم هندیه
جین: راست میگه بهتر بود یه بهونه بهتر جور می کردی
کوک: به جان خودم راست میگم
یوری:اصن خودکار روی زمین چیکار میکرد؟؟
کوک: وایسا راست میگیا اصن خودکار روی زمین چیکار می کرد؟؟
ته: وایسا اینجا اتاق هانوله .... پسس
راوی:
یهو همه برگشتن سمت هانول
هانول که می دونست کوک کارشو یک سره می کنه آب دهنشو صدا دار قورت داد و آروم گفت
هانول: غلط خوردمم(با لکنت)
راوی:
کوک تا با عصبانیت به سمت هانول حرکت کرد تا خواست دستش رو بگیره
یونا اومد جلوی هانول تا مانع این کار کوک بشه و دهن مبارک خود را گشود و گفت
یونا: ارباب لطفا بس کنید اون بوسه فقط یه اتفاق بود هانول نمی دونست قراره این اتفاق بیافته.
یوری که دید یونا هم تائید کرده که این فقط یه اتفاق بود گفت
یوری: راست می گه بهتره بی خیال این ماجرا بشیم همش رو یه اتفاق در نظر بگیریم و بیخیالش شیم
راوی:
هنه ساکت بودن که یهو آجوما با عجله اومد سمت بچه ها
آجوما: ارباب... ارباب
کوک: چی شده آجوما؟
آجوما: الان خانم بزرگ زنگ زدن(مادربزرگ کوک) گفت قراره شب با مادر و پدر ارباب ته و ارباب جین به اینجا بیان(خانواده ته با خانواده کوک و جین دوستای خانوادگی ان)
راوی:
خلاصه همه کلافه شدن و با عجله برای شب آماده می شدن. هانول می گفت لباس چی بپوشم ته و جین و کوک هم کلافه داشتن آماده می شدن ، یونا و یوری هم از همه بی خبر بودن ولی از خدمتکار ها شنیدن که خانم بزرگ خیلی سختگیره
(بچه ها یه توضیح خانواده هاشون از همه ماجرا ها خبر دارن چون جاسوس برای بچه ها گذاشته بودن)
علامت پدر و مادر جین (پ ج، م ج) مادر و پدر ته هم همینطور خانم بزرگ هم خ ب ک)
(از اونجایی که نمی خوام کشش بدم پس )
فلش بک به شب سر میز شام:
خ ب ک: خب بچه ها همه به من توجه کنین
همه به سمت خانم بزرگ برگشتن و خانم بزرگ با جذبه و ابهت زیادی لب زد
خ ب ک: خب بچه ها وقتشه شما برای قوی شدن باند ها ازدواج کنید.(خیلی جدی و سرد)
جین و ته و کوک و هانول با هم گفتن: چیییییی (با تعحب و داد).....
خمارییی......
هار هار همیشه وقتی من فیک می خونم بقیه منو میزارن تو خماری یه ذره هم من بزارم😉😉
خب قراره فیک از الان جالب تر شه.
خب حمایت یادتون نره.
فعلا بای.🖐❤
جین: راست میگه بهتر بود یه بهونه بهتر جور می کردی
کوک: به جان خودم راست میگم
یوری:اصن خودکار روی زمین چیکار میکرد؟؟
کوک: وایسا راست میگیا اصن خودکار روی زمین چیکار می کرد؟؟
ته: وایسا اینجا اتاق هانوله .... پسس
راوی:
یهو همه برگشتن سمت هانول
هانول که می دونست کوک کارشو یک سره می کنه آب دهنشو صدا دار قورت داد و آروم گفت
هانول: غلط خوردمم(با لکنت)
راوی:
کوک تا با عصبانیت به سمت هانول حرکت کرد تا خواست دستش رو بگیره
یونا اومد جلوی هانول تا مانع این کار کوک بشه و دهن مبارک خود را گشود و گفت
یونا: ارباب لطفا بس کنید اون بوسه فقط یه اتفاق بود هانول نمی دونست قراره این اتفاق بیافته.
یوری که دید یونا هم تائید کرده که این فقط یه اتفاق بود گفت
یوری: راست می گه بهتره بی خیال این ماجرا بشیم همش رو یه اتفاق در نظر بگیریم و بیخیالش شیم
راوی:
هنه ساکت بودن که یهو آجوما با عجله اومد سمت بچه ها
آجوما: ارباب... ارباب
کوک: چی شده آجوما؟
آجوما: الان خانم بزرگ زنگ زدن(مادربزرگ کوک) گفت قراره شب با مادر و پدر ارباب ته و ارباب جین به اینجا بیان(خانواده ته با خانواده کوک و جین دوستای خانوادگی ان)
راوی:
خلاصه همه کلافه شدن و با عجله برای شب آماده می شدن. هانول می گفت لباس چی بپوشم ته و جین و کوک هم کلافه داشتن آماده می شدن ، یونا و یوری هم از همه بی خبر بودن ولی از خدمتکار ها شنیدن که خانم بزرگ خیلی سختگیره
(بچه ها یه توضیح خانواده هاشون از همه ماجرا ها خبر دارن چون جاسوس برای بچه ها گذاشته بودن)
علامت پدر و مادر جین (پ ج، م ج) مادر و پدر ته هم همینطور خانم بزرگ هم خ ب ک)
(از اونجایی که نمی خوام کشش بدم پس )
فلش بک به شب سر میز شام:
خ ب ک: خب بچه ها همه به من توجه کنین
همه به سمت خانم بزرگ برگشتن و خانم بزرگ با جذبه و ابهت زیادی لب زد
خ ب ک: خب بچه ها وقتشه شما برای قوی شدن باند ها ازدواج کنید.(خیلی جدی و سرد)
جین و ته و کوک و هانول با هم گفتن: چیییییی (با تعحب و داد).....
خمارییی......
هار هار همیشه وقتی من فیک می خونم بقیه منو میزارن تو خماری یه ذره هم من بزارم😉😉
خب قراره فیک از الان جالب تر شه.
خب حمایت یادتون نره.
فعلا بای.🖐❤
۱۰.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.