𝓟𝓪𝓻𝓽 ³⁰
𝓟𝓪𝓻𝓽 ³⁰
_عاا راستی بیا لباس
+ممنون من رفتم لباس بپوشم
_منم میام یه وقت نیوفتی... مثلا تازه زاییدی(خنده)
+اره ولی تو نزاییدی انقدر نگرانی(خنده)
_میدونم خانم(خنده)
ات ویو:
با کوک رفتیم تو یه اتاق چون اونجایی که من بودم یه اتاق تو اونجا داشت برای لباس عوض کردن.......
با کمک کوک لباسو عوض کردیم داشتیم میرفتیم که کوک برم گردوند سمت خودش......
_بیبی بلخره تموم شد این بارداری(اروم و بم)
+ه..ها؟ چ..چی میگی؟ (زدن به اون راه)
_نزن خودتو به اون راه که میدونم میدونی چی میگم(بم)
یهو لبشو گذاشت رو لبم و اروم شروع کرد به مکیدن منم همراهیش کردم که کوک دستشو دور کمرم حلقه کردم منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم
⁵مین بعد:
نفس کم اوردیم دوتامون که از هم جدا شدیم
+خب بسه بریم بیرون که شک میکنن
_خب ببینن خب دارم بیبیمو میبوسم مگه اونا انجام نمیدن با بیبیشون؟(اخم کیوت)
+خب بابا یه چی گفتم حالا قیافتو کیوت نکن دلم قش رفت(خنده)
_باشه قشنگم(خنده)
+(لبخند)
کوک ویو:
با ات رفتیم از اتاق بیرون و با بقیه بچه ها رفتیم بیرون اتم خانواده رو اروم از هانا گرفت ولی هانا با ات راه میرفت و بچه رو نگاه میکرد رفتیم همه سوار ماشین شدیم رفتیم سمت عمارت
¹⁰مین بعد:
اومدم اتو صدا کنم دیدم خوابه زنگ زدم یونجی بگم بیاد بچه رو ببره
بوق بوق بوق*مثلا صدای زنگه🗿😂*
®الو بله کوک؟
_الو یونجی میگم میتونی بیای هانول رو ببری بزاری تو اتاقش ات خوابش برده اگه میتونی؟
®نه بابا این چه حرفیه الان میام میبرمش عشق خاله رو(ذوق)
_باشه پس بیا(خنده)
_
_عاا راستی بیا لباس
+ممنون من رفتم لباس بپوشم
_منم میام یه وقت نیوفتی... مثلا تازه زاییدی(خنده)
+اره ولی تو نزاییدی انقدر نگرانی(خنده)
_میدونم خانم(خنده)
ات ویو:
با کوک رفتیم تو یه اتاق چون اونجایی که من بودم یه اتاق تو اونجا داشت برای لباس عوض کردن.......
با کمک کوک لباسو عوض کردیم داشتیم میرفتیم که کوک برم گردوند سمت خودش......
_بیبی بلخره تموم شد این بارداری(اروم و بم)
+ه..ها؟ چ..چی میگی؟ (زدن به اون راه)
_نزن خودتو به اون راه که میدونم میدونی چی میگم(بم)
یهو لبشو گذاشت رو لبم و اروم شروع کرد به مکیدن منم همراهیش کردم که کوک دستشو دور کمرم حلقه کردم منم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم
⁵مین بعد:
نفس کم اوردیم دوتامون که از هم جدا شدیم
+خب بسه بریم بیرون که شک میکنن
_خب ببینن خب دارم بیبیمو میبوسم مگه اونا انجام نمیدن با بیبیشون؟(اخم کیوت)
+خب بابا یه چی گفتم حالا قیافتو کیوت نکن دلم قش رفت(خنده)
_باشه قشنگم(خنده)
+(لبخند)
کوک ویو:
با ات رفتیم از اتاق بیرون و با بقیه بچه ها رفتیم بیرون اتم خانواده رو اروم از هانا گرفت ولی هانا با ات راه میرفت و بچه رو نگاه میکرد رفتیم همه سوار ماشین شدیم رفتیم سمت عمارت
¹⁰مین بعد:
اومدم اتو صدا کنم دیدم خوابه زنگ زدم یونجی بگم بیاد بچه رو ببره
بوق بوق بوق*مثلا صدای زنگه🗿😂*
®الو بله کوک؟
_الو یونجی میگم میتونی بیای هانول رو ببری بزاری تو اتاقش ات خوابش برده اگه میتونی؟
®نه بابا این چه حرفیه الان میام میبرمش عشق خاله رو(ذوق)
_باشه پس بیا(خنده)
_
۵.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.