عشق شیرین پارت ۴۴
جی هوپ:
نشسته بودیم توی پارک که سوجی با خنده اومد بغلم
اخ فداش بشم من
وقتی به یه جایی اشاره کرد فهمیدم سوجی خانوم الکی نیومده بغلم
جی هوپ:میخوای بریم شهربازی؟
سوجی:بلهه
جی هوپ:دخترم الان نه میبینی من هنوز سرماخوردگیم خوب نشده هااا
یونا:عه اذیتش نکن دیگه جی هوپ
جین:داداش بهونه نیار بلندشو بریم
یجی:منم میاما
به زور بردنم شهربازی
**
یونا
بعد از نیم ساعت بازی کردن من و جی هوپ از اونا جدا شدیم تا بریم پشمک بخریم
ولی بعد چند دقیقه یجی زنگ زد به جی هوپ
جی هوپ:چیشده یجی چرا گریه میکنی
جی هوپ ناباور به جلو خیره شده بود
قلبم تند تند میزد نگران شده بودم
اروم گفتم:چیشده؟
تا اینو گفتم گوشی از دستش افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد زود برگشت و رفت سمت جایی که جین اینا بودن منم دنبالش دویدم
یجی روی زمین نشسته بود و گریه میکرد جی هوپ صورتشو بین دستاش قرار داده بود و با عصبانیت سوال نیپرسید
صورت جین خونی بود
پاهام میلرزید
جین با دیدن من چشماش پر از ترس شد حتی جی هوپ هم توی چشماش ترس بود
با این نگاهاشون یه فکری اومد تو سرم که پاهام بیشتر لرزید.
همشون اونجا بودن....جین...یجی...جی هوپ...همشون بودن....ولی سوجی من نبود
نشستم روی زمین دستام رو گزاشتم روی گوشام اسمشو زمزمه وار صدا کردم
نبود....دخترم نبود....سوجی من نبود...اشکام همینجوری میریختن
جی هوپ اومد کنارم
_جی هوپ دخترم کجاست؟
جی هوپ:میارمش خب؟
با داد گفتم:من سوجی رو میخواام
جی هوپ:اروم باش یونا
به زور بردنم سمت ماشین
جین هم داشت ارومم میکرد
میدونستم مطمئنم که کار یونبگوک و اون دخترشه
جی هوپ:پیداش میکنم
_مگه میدونی کیا دزدیدننن؟
جی هوپ:اره اره میدونم
جین نزاشت که جی هوپ بره و میخواست خودش بره
کم کم چشمام تار دید و نفهمیدم چیشد
**&&**
جی هوپ:
یونا رو توی اتاق خوابوندم و رفتم پایین
مامان:خوابید؟
_اره
بعد چند دقیقه گوشی جین زنگ خورد میدونستم همونه
زود ازش گرفتم و جواب دادم
_بچم کجاست؟
یونگبوک:جاش خوبه جناب جانگ هوسوک
_بچمو میاری تحویل میدی
یونگیوک:منو تهدید میکنی؟کاری نکن همینجا بکشمش
ناخوداکاه پرسیدم:نایون کجاست.؟
چند ثانیه سکوت کرد و گفت:سرما خورده خوابیده
بعد قطع کرد
لعنتی
وقتی برگشتم پشت سرم جین رو دیدم وقتی بهم اصل ماجرا رو تعریف کرد دیدم که سوجی و یجی رفته بودن دستشویی ولی وقتی طول میکشه جین میره دنبالشون
ولی یکی با چوب میزنه تو سر جین و از پشت میگیرتش و یکی جاقو گزاشته بود زیر گلوی یجی یکی ام زیر گلوی دخترم...سوجی.....و جلوی جشماشون سوجی رو بردن
رفتم داخل خونه
مامان:بچت رو به همین زودیا پیدا میکنی مگرنه خودم با دستای خودم میشکمت
_گفت تا چند روز پیش ما میمونه
مامان:هرچی باید پیداش کنی
_چشم
مامان:گفتی اسمش چی بود؟
جین:اسم کی زن عمو؟
مامان:همین مرده
_یونگبوک....لی یونگبوک
چشماشو ریز و کرد و رفت بالا
جین:چرا اینجوری کرد؟
_نمیدونم
**&&***
یونا:
حتی نای گریه کردنم نداشتم از ویشب فقط با جی هوپ بحث میکنم و مقصر میدونمش
همین چند وقیقه پیش هم دعوا کردیم ولی حق با اون بود من باید درکش میکردم سوجی بجه ی اونم هس
بعد چند وقیقه جی هوپ سویچ به دست از پله ها اومد پایین رو به من گفت:میرم بچمون رو برات میارم سالم....ولی هیچ قولی برای زنده موندن خودم نمیدم....خدانگهدار
این و گفت و رفت بیرون سرم گیج میرفت دست و پام میلرزید وقتی اینو گفت لفتادم زمین زیر لب اسمشو صدا زدم ولی رفته بود
ادامه در پارت بعدی
دوستان شاید تا ۲ پارت دیگه این فیک هم تموم شه
نشسته بودیم توی پارک که سوجی با خنده اومد بغلم
اخ فداش بشم من
وقتی به یه جایی اشاره کرد فهمیدم سوجی خانوم الکی نیومده بغلم
جی هوپ:میخوای بریم شهربازی؟
سوجی:بلهه
جی هوپ:دخترم الان نه میبینی من هنوز سرماخوردگیم خوب نشده هااا
یونا:عه اذیتش نکن دیگه جی هوپ
جین:داداش بهونه نیار بلندشو بریم
یجی:منم میاما
به زور بردنم شهربازی
**
یونا
بعد از نیم ساعت بازی کردن من و جی هوپ از اونا جدا شدیم تا بریم پشمک بخریم
ولی بعد چند دقیقه یجی زنگ زد به جی هوپ
جی هوپ:چیشده یجی چرا گریه میکنی
جی هوپ ناباور به جلو خیره شده بود
قلبم تند تند میزد نگران شده بودم
اروم گفتم:چیشده؟
تا اینو گفتم گوشی از دستش افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد زود برگشت و رفت سمت جایی که جین اینا بودن منم دنبالش دویدم
یجی روی زمین نشسته بود و گریه میکرد جی هوپ صورتشو بین دستاش قرار داده بود و با عصبانیت سوال نیپرسید
صورت جین خونی بود
پاهام میلرزید
جین با دیدن من چشماش پر از ترس شد حتی جی هوپ هم توی چشماش ترس بود
با این نگاهاشون یه فکری اومد تو سرم که پاهام بیشتر لرزید.
همشون اونجا بودن....جین...یجی...جی هوپ...همشون بودن....ولی سوجی من نبود
نشستم روی زمین دستام رو گزاشتم روی گوشام اسمشو زمزمه وار صدا کردم
نبود....دخترم نبود....سوجی من نبود...اشکام همینجوری میریختن
جی هوپ اومد کنارم
_جی هوپ دخترم کجاست؟
جی هوپ:میارمش خب؟
با داد گفتم:من سوجی رو میخواام
جی هوپ:اروم باش یونا
به زور بردنم سمت ماشین
جین هم داشت ارومم میکرد
میدونستم مطمئنم که کار یونبگوک و اون دخترشه
جی هوپ:پیداش میکنم
_مگه میدونی کیا دزدیدننن؟
جی هوپ:اره اره میدونم
جین نزاشت که جی هوپ بره و میخواست خودش بره
کم کم چشمام تار دید و نفهمیدم چیشد
**&&**
جی هوپ:
یونا رو توی اتاق خوابوندم و رفتم پایین
مامان:خوابید؟
_اره
بعد چند دقیقه گوشی جین زنگ خورد میدونستم همونه
زود ازش گرفتم و جواب دادم
_بچم کجاست؟
یونگبوک:جاش خوبه جناب جانگ هوسوک
_بچمو میاری تحویل میدی
یونگیوک:منو تهدید میکنی؟کاری نکن همینجا بکشمش
ناخوداکاه پرسیدم:نایون کجاست.؟
چند ثانیه سکوت کرد و گفت:سرما خورده خوابیده
بعد قطع کرد
لعنتی
وقتی برگشتم پشت سرم جین رو دیدم وقتی بهم اصل ماجرا رو تعریف کرد دیدم که سوجی و یجی رفته بودن دستشویی ولی وقتی طول میکشه جین میره دنبالشون
ولی یکی با چوب میزنه تو سر جین و از پشت میگیرتش و یکی جاقو گزاشته بود زیر گلوی یجی یکی ام زیر گلوی دخترم...سوجی.....و جلوی جشماشون سوجی رو بردن
رفتم داخل خونه
مامان:بچت رو به همین زودیا پیدا میکنی مگرنه خودم با دستای خودم میشکمت
_گفت تا چند روز پیش ما میمونه
مامان:هرچی باید پیداش کنی
_چشم
مامان:گفتی اسمش چی بود؟
جین:اسم کی زن عمو؟
مامان:همین مرده
_یونگبوک....لی یونگبوک
چشماشو ریز و کرد و رفت بالا
جین:چرا اینجوری کرد؟
_نمیدونم
**&&***
یونا:
حتی نای گریه کردنم نداشتم از ویشب فقط با جی هوپ بحث میکنم و مقصر میدونمش
همین چند وقیقه پیش هم دعوا کردیم ولی حق با اون بود من باید درکش میکردم سوجی بجه ی اونم هس
بعد چند وقیقه جی هوپ سویچ به دست از پله ها اومد پایین رو به من گفت:میرم بچمون رو برات میارم سالم....ولی هیچ قولی برای زنده موندن خودم نمیدم....خدانگهدار
این و گفت و رفت بیرون سرم گیج میرفت دست و پام میلرزید وقتی اینو گفت لفتادم زمین زیر لب اسمشو صدا زدم ولی رفته بود
ادامه در پارت بعدی
دوستان شاید تا ۲ پارت دیگه این فیک هم تموم شه
۴.۴k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.