عشق شیرین پارت ۳۹
جی هوپ:
رفتم داخل در و بستم و کلید رو گزاشتم توی جیبم
رفتم سمت تراس
داشت با تلفن حرف میزد
تا اسم یجی رو شنیدم فهمیدم خواهر بنده میدونست یونا کجاست و هیجی نگفت
رفتم سمت تاریک اتاق قایم شدم
از تراس اومد بیرون و رفت سمت در دید باز نمیشه
بعد ۴ سال داشتم میدیدمش
_قفله،تلاش نکن
دستش رو هوا موند
برگشت و ناباور نگام کرد
اروم به ستمش قدم برداشتم ..اخم کردم
سرد گفتم:چیه انتظار نداشتی منو ببینی؟
خواست حرفی بزنه ولی چیزی نگفت
با کمال تعجب با لحن سرد گفت:من با شما کاری ندارم
دستشو اورد جلو و با اخم گفت:کلید
از شدت پروییش تهجب کردم
پوزخند زدم و گفتم:نترس شوهر حدیدت فرار نمیکنه......میخوام یکم باهم گپ بزنیم...ناسلامتی یه روزی زنم بودی
با تعجب گفت:شوهر جدیدم؟
_هوم شاید خیلی وقته باهم در ارتباطی باهاش
عصبی گفت:چی میگی تو
عصبی شدم از بازوش چسبیدم و خودمو بهش نزدیک کردم
_انگار این ۴ سال خیلی بهت خوش گذشته الان دیگه حرف حرف منه.....زود میریم
خودشو تکون میداد و هی میگفت که میرم نمیدونم چرا کنترلم رو از دست دادم و سیلی زدم.....حای انگشتام روی صورت سفیدش قرمز شده بود
به زور رفتیم پایین و سوارش کردم
باید به جین میگفتم
یونا رو تهدید کردم که از جاش تکون نخوره ولی وقتی برگشتم نبود
***
از یجی با جیغ و داد شماره ی و ادرس یونا رو گرفتم
روبه روی خونش وایساده بودم
*&&**
یونا:
سوجی رو بغل کردم و رفتم پایین باید برمیگشتم بوسان تهیونگ نمیزاشت برگردم و میگفت باید برگردی پیش شوهرت
رفتم پایین ولی با دیدن جی هوپ انکار سطل اب یخ رو روم خالی کردن
تکیه داده بود به ماشینش و با پوزخند نگام میکرد
جین توی ماشین بود
سوجی رو دادم بغل تهیونگ
_من با توی عوضی نمیام
جی هوپ:خفه شو و برو توی ماشین
صدای گریه سوجی اومد میخواستم برگردم با صدای جی هوپ رفتم توی ماشین
با دیدن نگاه جین تا ته فکرشو خوندم
بازم زود قضاوتم میکرد....نه تنها اون همشون دارن قضاوتم میکنن
جی هوم اومد و طلبکار گفتم:مگه کوری نمیبینی بچه گریه میکنه
جی هوپ:خفه شو
_دلت برای من نمیسوزه برای بچت بسوزه
جین:بچش؟چرا میبندیش به جی هوپ؟
_چون بچه ی اونه.
جین:باشه باور کردم
جی هوپ:توام ساکت جین
داشت میرفت سمت خونه
وقتی رسیدیم به زور بردنم داخل همه یه جوری نگام میکردن حتی بابام فقط زن عمو با لبخند نگام میکرد
بابا:این اینجا چیکار میکنه؟
جی هوپ:نمیخوای سلام کنی یونا؟
دستم رو گزاشتم روی ستون
جی هوپ:بگو چرا فرار کردی؟
_الان منو اوردی اینجا که بخوای خودتو نشون بدی؟
صدای زنگ در اومد یجی رفت در و باز کنه ولی با دیدن تهیونگ و سوجی تعجب کردم
جین:به به ببین کیا اومدن....همسر و بچه ی یونا خانوم.
اینبار عصبی شدم و گفتم:چی میگی تووو
جی هوپ:حقیقت
جین:دختر نیس که هر*زس
زن عمو عصبی شد و گفت:حرف دهنتو بفهم جین
جین:بازم دفاع کنید ازش
یجی:بهتره تو دخالت نکنی
_نه ابجی وایسا نوبت منم میرسه
با شنیدن صدای سوجی برگستم سمتش و لبخند زدم و روبه تهیونگ گفتم
_داداش تو و سوجی برید خونه
جی هوپ:جالبه توی جمع میگی داداش داداش توی اتاق میگی اخ یواش یواش
نمیدونم جیشد برگشتم و یه سیلی زدم به صورت جی هوپ
با داد گگفتم:حرف دهنتو بفهم عوضییی....چرا من ؟....میخوای بگم چه بلایی سرم اوردی؟بگم توی دوران نامزدی چه غلطی میکردی؟منو میزدی؟
با تعجب نگام مبکرد البته همشون
عصبی کیفم رو باز کردم و عکسارو پرت کردم زمین
_اینا چیه جی هوپ؟اینا جیههه؟
عقدنامه رو در اوردم و گرفتم جلوش و داد زدم:این چیه؟این عقدنامه بین تو و لی نایون هس جیهووپ بعد به من میگی هر*زه جین؟
عقد نامه رو گرفتم سمت جین
چشماشو محکم بست
برگشتم سمت بابا
_بابا من مسئول مرگ مامان نیستم....بهونه نیارید که با رفتن من مامان سکته کرده دلیل رفتنم جی هوپ بود که عاشقم نبود زن و بچه داشت ولی با نایون عقد کرده بود
زن عمو با بهت به عکسا نگاه میکرد باورش نمیشد که تک پسرش اینکارو کرده باشه
برگشتم و به سوجی اشاره کردم:ببین جناب جانگ هوسوک اون بچه ی خودته بچه ایی که تنهایی بزرگش کردم اونو میبینی؟اون پسر اون تهیونگ باهام بود بهم کمک میکرد برام برادری میکرد کارایی که حتی داداش بی غیرت خودم نکرد
صورتم پر از اشک بود
برگشتم سمت جی هوپ
_عشق من مسبت به تو دیگه تمومه
خم شدم و عقدنامه رو برداشتم و کوبوندم به سینش و رفتم سوجی رو از تهیونگ گرفتم و رفتم ییرون
دیگه تمومه همه چی تموم شد
ادامه در پارت بعدی
رفتم داخل در و بستم و کلید رو گزاشتم توی جیبم
رفتم سمت تراس
داشت با تلفن حرف میزد
تا اسم یجی رو شنیدم فهمیدم خواهر بنده میدونست یونا کجاست و هیجی نگفت
رفتم سمت تاریک اتاق قایم شدم
از تراس اومد بیرون و رفت سمت در دید باز نمیشه
بعد ۴ سال داشتم میدیدمش
_قفله،تلاش نکن
دستش رو هوا موند
برگشت و ناباور نگام کرد
اروم به ستمش قدم برداشتم ..اخم کردم
سرد گفتم:چیه انتظار نداشتی منو ببینی؟
خواست حرفی بزنه ولی چیزی نگفت
با کمال تعجب با لحن سرد گفت:من با شما کاری ندارم
دستشو اورد جلو و با اخم گفت:کلید
از شدت پروییش تهجب کردم
پوزخند زدم و گفتم:نترس شوهر حدیدت فرار نمیکنه......میخوام یکم باهم گپ بزنیم...ناسلامتی یه روزی زنم بودی
با تعجب گفت:شوهر جدیدم؟
_هوم شاید خیلی وقته باهم در ارتباطی باهاش
عصبی گفت:چی میگی تو
عصبی شدم از بازوش چسبیدم و خودمو بهش نزدیک کردم
_انگار این ۴ سال خیلی بهت خوش گذشته الان دیگه حرف حرف منه.....زود میریم
خودشو تکون میداد و هی میگفت که میرم نمیدونم چرا کنترلم رو از دست دادم و سیلی زدم.....حای انگشتام روی صورت سفیدش قرمز شده بود
به زور رفتیم پایین و سوارش کردم
باید به جین میگفتم
یونا رو تهدید کردم که از جاش تکون نخوره ولی وقتی برگشتم نبود
***
از یجی با جیغ و داد شماره ی و ادرس یونا رو گرفتم
روبه روی خونش وایساده بودم
*&&**
یونا:
سوجی رو بغل کردم و رفتم پایین باید برمیگشتم بوسان تهیونگ نمیزاشت برگردم و میگفت باید برگردی پیش شوهرت
رفتم پایین ولی با دیدن جی هوپ انکار سطل اب یخ رو روم خالی کردن
تکیه داده بود به ماشینش و با پوزخند نگام میکرد
جین توی ماشین بود
سوجی رو دادم بغل تهیونگ
_من با توی عوضی نمیام
جی هوپ:خفه شو و برو توی ماشین
صدای گریه سوجی اومد میخواستم برگردم با صدای جی هوپ رفتم توی ماشین
با دیدن نگاه جین تا ته فکرشو خوندم
بازم زود قضاوتم میکرد....نه تنها اون همشون دارن قضاوتم میکنن
جی هوم اومد و طلبکار گفتم:مگه کوری نمیبینی بچه گریه میکنه
جی هوپ:خفه شو
_دلت برای من نمیسوزه برای بچت بسوزه
جین:بچش؟چرا میبندیش به جی هوپ؟
_چون بچه ی اونه.
جین:باشه باور کردم
جی هوپ:توام ساکت جین
داشت میرفت سمت خونه
وقتی رسیدیم به زور بردنم داخل همه یه جوری نگام میکردن حتی بابام فقط زن عمو با لبخند نگام میکرد
بابا:این اینجا چیکار میکنه؟
جی هوپ:نمیخوای سلام کنی یونا؟
دستم رو گزاشتم روی ستون
جی هوپ:بگو چرا فرار کردی؟
_الان منو اوردی اینجا که بخوای خودتو نشون بدی؟
صدای زنگ در اومد یجی رفت در و باز کنه ولی با دیدن تهیونگ و سوجی تعجب کردم
جین:به به ببین کیا اومدن....همسر و بچه ی یونا خانوم.
اینبار عصبی شدم و گفتم:چی میگی تووو
جی هوپ:حقیقت
جین:دختر نیس که هر*زس
زن عمو عصبی شد و گفت:حرف دهنتو بفهم جین
جین:بازم دفاع کنید ازش
یجی:بهتره تو دخالت نکنی
_نه ابجی وایسا نوبت منم میرسه
با شنیدن صدای سوجی برگستم سمتش و لبخند زدم و روبه تهیونگ گفتم
_داداش تو و سوجی برید خونه
جی هوپ:جالبه توی جمع میگی داداش داداش توی اتاق میگی اخ یواش یواش
نمیدونم جیشد برگشتم و یه سیلی زدم به صورت جی هوپ
با داد گگفتم:حرف دهنتو بفهم عوضییی....چرا من ؟....میخوای بگم چه بلایی سرم اوردی؟بگم توی دوران نامزدی چه غلطی میکردی؟منو میزدی؟
با تعجب نگام مبکرد البته همشون
عصبی کیفم رو باز کردم و عکسارو پرت کردم زمین
_اینا چیه جی هوپ؟اینا جیههه؟
عقدنامه رو در اوردم و گرفتم جلوش و داد زدم:این چیه؟این عقدنامه بین تو و لی نایون هس جیهووپ بعد به من میگی هر*زه جین؟
عقد نامه رو گرفتم سمت جین
چشماشو محکم بست
برگشتم سمت بابا
_بابا من مسئول مرگ مامان نیستم....بهونه نیارید که با رفتن من مامان سکته کرده دلیل رفتنم جی هوپ بود که عاشقم نبود زن و بچه داشت ولی با نایون عقد کرده بود
زن عمو با بهت به عکسا نگاه میکرد باورش نمیشد که تک پسرش اینکارو کرده باشه
برگشتم و به سوجی اشاره کردم:ببین جناب جانگ هوسوک اون بچه ی خودته بچه ایی که تنهایی بزرگش کردم اونو میبینی؟اون پسر اون تهیونگ باهام بود بهم کمک میکرد برام برادری میکرد کارایی که حتی داداش بی غیرت خودم نکرد
صورتم پر از اشک بود
برگشتم سمت جی هوپ
_عشق من مسبت به تو دیگه تمومه
خم شدم و عقدنامه رو برداشتم و کوبوندم به سینش و رفتم سوجی رو از تهیونگ گرفتم و رفتم ییرون
دیگه تمومه همه چی تموم شد
ادامه در پارت بعدی
۴.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.