من شیطان و توفرشته|•
منشیطان و توفرشته|•
#Part_۲۶
✨💜☁️🪐
چن وقتی بود راحت نخوابیده بودم وقتی بیدار شدم....
دیدم آرتام بالا سرمه
×چطور با صدای باند خوابت برده
تو جام ولو شدم
+خودمم نمیدونم
×بخواب
همین رو گفت و بلندم کرد،تو بغلش
×جات راحته
+یسسسس
انگشتم رو دستوری به طرف اتاق نشون دادم
+پیش به سوی اتاقم
تو بغلش منو برد به طرف اتاق داخل همین طبقه،آروم گذاشتتم رو تخت
×تو همین طبقه زندگی کنیم؟
+اره
پیشونیم رو بوسید و بلند شد کمد رو باز کردو هودی شلوار بیرون آورد
+عه اینجا میموندی
×نه بیشتر موقع ها
لباسش رو داش در میاورد که دستامو گذاشتم رو صورتم
+میخوای جلو من عوض کنی
×اره،دستات رو از جلو صورتت بردار اینطوری راحت نیستم
+عه باشه
همینطور نگاش میکردم و راحت جلوم لباسش رو عوض میکرد
×من میرم غذا بپزم
+مگه بلدی
×وا دیوونه ای؟
پوز خند زدم،واقعا خوابم میومد
+برو بپز من میخوابم
••••••••••••••and LaLa
بیدار شدم عجب خوابیده بودم
×سلام،خرسمون نمیخواد بیدار شه
از تخت پایین اومدم
+بستگی داره غذا چی باشه
×ماکارونی،دوست داری؟
+وا دیوونه ای؟ معلومه
به حرفم خندید
بلند شدم و دیویدم تو آشپز خونه سلیقه ای که داشت رو مامان،مامانمم نداش
+تو باید زن میشدی
×خب نمک نریز بیا بخور
رفتم سر میز و چنگال قاشقم رو برداشتم و گفتم
+ماکارونی های مامان پز
×عه مامانم شدیم؟
+تو همه چیی
#Part_۲۶
✨💜☁️🪐
چن وقتی بود راحت نخوابیده بودم وقتی بیدار شدم....
دیدم آرتام بالا سرمه
×چطور با صدای باند خوابت برده
تو جام ولو شدم
+خودمم نمیدونم
×بخواب
همین رو گفت و بلندم کرد،تو بغلش
×جات راحته
+یسسسس
انگشتم رو دستوری به طرف اتاق نشون دادم
+پیش به سوی اتاقم
تو بغلش منو برد به طرف اتاق داخل همین طبقه،آروم گذاشتتم رو تخت
×تو همین طبقه زندگی کنیم؟
+اره
پیشونیم رو بوسید و بلند شد کمد رو باز کردو هودی شلوار بیرون آورد
+عه اینجا میموندی
×نه بیشتر موقع ها
لباسش رو داش در میاورد که دستامو گذاشتم رو صورتم
+میخوای جلو من عوض کنی
×اره،دستات رو از جلو صورتت بردار اینطوری راحت نیستم
+عه باشه
همینطور نگاش میکردم و راحت جلوم لباسش رو عوض میکرد
×من میرم غذا بپزم
+مگه بلدی
×وا دیوونه ای؟
پوز خند زدم،واقعا خوابم میومد
+برو بپز من میخوابم
••••••••••••••and LaLa
بیدار شدم عجب خوابیده بودم
×سلام،خرسمون نمیخواد بیدار شه
از تخت پایین اومدم
+بستگی داره غذا چی باشه
×ماکارونی،دوست داری؟
+وا دیوونه ای؟ معلومه
به حرفم خندید
بلند شدم و دیویدم تو آشپز خونه سلیقه ای که داشت رو مامان،مامانمم نداش
+تو باید زن میشدی
×خب نمک نریز بیا بخور
رفتم سر میز و چنگال قاشقم رو برداشتم و گفتم
+ماکارونی های مامان پز
×عه مامانم شدیم؟
+تو همه چیی
۲.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.