(عموت و زنشو بچش اومده بودن خونتون
(عموت و زنشو بچش اومده بودن خونتون
ساعت 1:00شب بود زیاد خوش نداشتی کوک رو ببینی چون همیشه میخواست اذیتت کنه🤲)*زینگ زینگ صدای زنگ🫤*
م٫ت:ا.ت برو درو وا کن
ا.ت:اوکی
ع.ت:سلام برادرزاده*لبخند*
پ.ک:*لبخند*سلام عمو جون(با عموت داداشی هستی)
م.ک:سلام*لبخند*
ا.ت:سلام😊
کوک:تو هنوزم کوچولو هستی*پوزخند*
ا.ت:نه تو خیلی دار غازی
همه:*خنده*
امشب بهت نشون میدم*پوزخند صدا دار و بزرگ*
ا.ت:از شانس خوبت عشقتم میاد
کوک:نام جون؟
ا.ت:آره
(پرش زمانی به 20 دقیقه بعد)
*زینگ زینگ*
ا.ت : آخجوون
کوک:😑
ویو ا.ت
درو وا کردم دیدم نام جون اومد پریدم بغلش
و...
ساعت 1:00شب بود زیاد خوش نداشتی کوک رو ببینی چون همیشه میخواست اذیتت کنه🤲)*زینگ زینگ صدای زنگ🫤*
م٫ت:ا.ت برو درو وا کن
ا.ت:اوکی
ع.ت:سلام برادرزاده*لبخند*
پ.ک:*لبخند*سلام عمو جون(با عموت داداشی هستی)
م.ک:سلام*لبخند*
ا.ت:سلام😊
کوک:تو هنوزم کوچولو هستی*پوزخند*
ا.ت:نه تو خیلی دار غازی
همه:*خنده*
امشب بهت نشون میدم*پوزخند صدا دار و بزرگ*
ا.ت:از شانس خوبت عشقتم میاد
کوک:نام جون؟
ا.ت:آره
(پرش زمانی به 20 دقیقه بعد)
*زینگ زینگ*
ا.ت : آخجوون
کوک:😑
ویو ا.ت
درو وا کردم دیدم نام جون اومد پریدم بغلش
و...
۳.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.