بازیگر p5
تمسخر را احساس کرد و بغض کرد
"دلم میخواست با تو بیام اما تو نه تنها پیشنهادم رو قبول نکردی بلکه داشتی از کار بی کارم میکردی!" Rebecca
پوزخند زد
"مگه من گفتم برو دل رئیس رو بشکن و بگو یه آقای جذاب و خوشتیپ همراهته ربکا؟!" yoongi
برق اشک را در چشم های ربکا میبیند اما ذره ای اهمیت ندارد
"متاسفم که ناخواسته ناراحتت کردم یونگی،من فقط می خواستم با کسی که دوسش دارم به این مهمونی لعنتی بیام!" Rebecca
و دور میشود
یونگی پوزخند میزند
"آره بابا عاشقی از کو*نی که به رئیس دادی پیداس!" yoongi
پیک ویسکی را سر می کشد
بدنش از گرفتگی خشک شده بود و عصاب نداشته اش را خشدار میکرد
"گند بزنن به هر چی دختره!" yoongi
و باز چشمانش را میبندد تا کمی استراحت کند
نمی داند زمان چگونه عبور می کند که آن صدای بلند موزیک آزاردهنده را احساس نمیکرد،خبری از نگاه سنگین و یا درخواست رقص نبود!
آرام چشم هایش را باز میکند، سالن خالی خالی شده بود
پوزخند زد و با برداشتن سوییچ ماشین سمت خروجی رفت اما قبل از آنکه پله را رد کند چیزی محکم با او برخورد کرد
سرش را کمی پایین آورد و با دیدن ربکا نفس کلافه ای بیرون داد
"چرا هر جا میرم هستی ؟" yoongi
ربکا نگران به چشم های خمار و قرمز او خیره میشود
"رئیس رو دور زدم،نگرانت بودم خیلی مست کردی!" Rebecca
آهسته شانه اش را فشار داد
"به تو ربطی نداره دختره ی هر جایی!" yoongi
بغض می کند
"یونگی!" Rebecca
سرش را داخل گودی گردن وسوسه انگیزش میبرد
"نظرت چیه یه دور هم با من باشی؟" yoongi
جیغ کشید
"یونگی!" Rebecca
پوزخند زد و فاصله گرفت
"لازم نیست از ذوق جیغ بکشی من خودم میدونم چقدر هرزه ای!" yoongi
دو قدم میرود اما سرش تیر می کشد و می ایستد و آخرین چیزی که میبیند قدم های ربکا سمت خودش است ...
_نیمه های صبح _*اختلال روان*
پلک هایش تکان میخورد، همچنان اخم دارد و با باز شدن چشم هایش تازه متوجه مکان غریب میشود و بلافاصله از روی تخت بلند میشود
اطراف را نگاه می کند، فضای اتاق بسیار ساده و کوچک است
لباس هایش پخش و پاره گوشه ی اتاق چشمک میزند
"اگه لباس تنم نیست پس..."yoongi is
"دلم میخواست با تو بیام اما تو نه تنها پیشنهادم رو قبول نکردی بلکه داشتی از کار بی کارم میکردی!" Rebecca
پوزخند زد
"مگه من گفتم برو دل رئیس رو بشکن و بگو یه آقای جذاب و خوشتیپ همراهته ربکا؟!" yoongi
برق اشک را در چشم های ربکا میبیند اما ذره ای اهمیت ندارد
"متاسفم که ناخواسته ناراحتت کردم یونگی،من فقط می خواستم با کسی که دوسش دارم به این مهمونی لعنتی بیام!" Rebecca
و دور میشود
یونگی پوزخند میزند
"آره بابا عاشقی از کو*نی که به رئیس دادی پیداس!" yoongi
پیک ویسکی را سر می کشد
بدنش از گرفتگی خشک شده بود و عصاب نداشته اش را خشدار میکرد
"گند بزنن به هر چی دختره!" yoongi
و باز چشمانش را میبندد تا کمی استراحت کند
نمی داند زمان چگونه عبور می کند که آن صدای بلند موزیک آزاردهنده را احساس نمیکرد،خبری از نگاه سنگین و یا درخواست رقص نبود!
آرام چشم هایش را باز میکند، سالن خالی خالی شده بود
پوزخند زد و با برداشتن سوییچ ماشین سمت خروجی رفت اما قبل از آنکه پله را رد کند چیزی محکم با او برخورد کرد
سرش را کمی پایین آورد و با دیدن ربکا نفس کلافه ای بیرون داد
"چرا هر جا میرم هستی ؟" yoongi
ربکا نگران به چشم های خمار و قرمز او خیره میشود
"رئیس رو دور زدم،نگرانت بودم خیلی مست کردی!" Rebecca
آهسته شانه اش را فشار داد
"به تو ربطی نداره دختره ی هر جایی!" yoongi
بغض می کند
"یونگی!" Rebecca
سرش را داخل گودی گردن وسوسه انگیزش میبرد
"نظرت چیه یه دور هم با من باشی؟" yoongi
جیغ کشید
"یونگی!" Rebecca
پوزخند زد و فاصله گرفت
"لازم نیست از ذوق جیغ بکشی من خودم میدونم چقدر هرزه ای!" yoongi
دو قدم میرود اما سرش تیر می کشد و می ایستد و آخرین چیزی که میبیند قدم های ربکا سمت خودش است ...
_نیمه های صبح _*اختلال روان*
پلک هایش تکان میخورد، همچنان اخم دارد و با باز شدن چشم هایش تازه متوجه مکان غریب میشود و بلافاصله از روی تخت بلند میشود
اطراف را نگاه می کند، فضای اتاق بسیار ساده و کوچک است
لباس هایش پخش و پاره گوشه ی اتاق چشمک میزند
"اگه لباس تنم نیست پس..."yoongi is
- ۳۲.۶k
- ۲۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط