اینگزه.ای.برای.عشق

#اینگزه.ای.برای.عشق
#پارت۴۰
_وای شوگا دیرم شده باید بریم
_باشه
دوییدم سمت عمارت
_تهیونگ
با دیدن صحنهی روبه رو جیغ زدم رفتم سمت تهیونگ که قش کرده بود بازور گذاشتمش روی مبل رفتم سمت اتاق جیسو، جیسو هم قش کرده بود جیمینم همینطور اشکام روی صورتم جاری شد
_تهیونگ
رفتم سمت اشپزخونه همی خدمتکارا افتاده بودن زمین یه چاقو برداشتم کشیدم روی دستم درد نداشت قلبم بیشتر درد میکرد روی زمین دراز کشیدم که صدای دونفر بلند شد
_خب اینارو کجا ببریم
_نمیدونم یادت نرفته که اقا گفت به جنی صدمه نزنیم
_آره
رفتن سمت تهیونگ بلندش کردن که سریع بلند شدم چاقورو گرفتم روی گردنم
_بزارش زمین و گرنه خودمو میکشم
_ب.. باشه
رفتم سمت تلفن شماره دکترو گرفتم همرو بردیم دکتر مه دکتر بهم گفت
_دچتر برق گرفتگی شدن
_حالشون خوب میشه؟؟
_میشه
لبخندی زدم
_مرسی دکتر
دکتر از اتاق بیرون رفت، رفتم سمت تهیونگ لب زدم
_زودی خوب میشی عزیزم
از اتاق بیرون اومدم رفتم یه چیزی بخرم بخورم داشتم میرفتم سمت اتاق تهیونگ که دستم از پشت کشیده شد
_کوکی؟؟؟
_چه اتفاقی افتاده
_نم.. نمیدونم
_مگه میشه ندونی
_م.. من




لایک فراموش نشه
#خاص #جذاب #تکست_خاص #عشق #دخترونه #love #تکست_ناب #عاشقانه