"A business marriage"

"A business marriage"
"P⁴"
در زدم و رفتم تو:
(تهیونگ+ بورام_)
+ کیه؟
_ منم پارک بورام
+ اها بیاین تو...
رفتم تو و بهم گفت که روی مبل بشینم ولی من گفتم که باید زود برم و لازم نیست بشینم اونم گفت:
+ هرجور راحتین خب کاری داشتین؟
_ بله آقای جئون گفتن که بهم بگین باید کجا کار کنم؟
+ اها باشه دنبالم بیاین
_ باشه
با هم رفتیم و گفت که باید کجا بشینم...
یه جای کوچیکه ولی باحاله و کیوته دوسش دارم خیلی جای ساده ایه.
نشستم و کارمو شروع کردم عصر شد و منم با مترو رفتم خونه.
خیلی خسته بودمم.
برای شام یه رامیون خوردم و رفتم خوابیدم ، خیلی چسبید.
من تنها زندگی میکنم و به اینور زندگی عادت کردم.
رفتم و خوابیدم.
فردا ساعت ۷ صبح بیدار شدم دوباره رفتم سرکار.
تقریبا سه هفته از سرکار رفتن من میگذشت و من هر روز سخت تر از قبل به کارم ادامه میدادم و خب آقای جئون و کیم از کارم خوششون اومده بود...
همه از من بدشون میومد بجز دوستم یونا بخاطر توجه های رئیس به من.
یه روز صبح از خواب بیدار شدم که مثل همیشه برم سرکار بلند شدم کارامو کردم و میخواستم برم سرکار که یکی زنگ زد اون...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۰ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜