برادرم

برادرم
حالا که می نویسم ساعت دقیقا راس نبودن توست
تو هر وقت دلت خواست بخوان!

برادرم اجازه هست بنویسم؟ اجازه هست که بگویم از دلتنگی هایم؟
بگویم از خستگی هایم؟ از بودنم و نبودن هایت؟
اینجا هوا سخت گرفته است ، هوایی برای تنفس باقی نمانده
اینجا هوای دل من نیز سخت بارانی است اشک هایم امانم را بریده اند
کاش بودی....
نه همان بهتر که نیستی، همان بهتر که نیستی و این همه پستی را به نظاره نمینشینی.
اینجا معنی عشق عوض شده
معنی حرمت عوض شده، خیلی راحت حرمت میشکنند
حرف از شکستن زدم
اینجا راحت میشکنند ، همه چیز را ، اینجا دل شکستن عادی شده
اینجا ، همین جا، همین جایی که همه دم از افسر بودن می زنند، دم از یار قائم بودن میزنند، راحت تر از هر چیزی دل میشکنند
همه چیز را به سخره گرفته ،
افسر بودنشان را به سخره گرفته اند
اینجا حتی ، ببخش که می گویم اما.... عشق به تو را به سخره گرفته اند
عشق پاک و خالص به تو را مسخره می کنند
همه دم از احترام به عقاید می زنند اما...
شکایت دارم، شکایت دارم جهاد
از آنهایی که دم از اسلام می زنند اما مگر در همین اسلام نگفته نباید دل شکست؟
پس چرا به این راحتی دل می شکنند؟؟
جهاد کمکمان کن
چرا هر که می خواهد از تو بگوید باید نگران باشد که نکند توهین بشنود؟
ما هیچی، دلمان هم شکست، شکست، مهم نیست اما...
چرا حرمت تو را نگه نمی دارند؟
‌دلم گرفته داداشم
گرفته
کمک کن جهاد
#دلتنگ_جهاد